Lords Of Fallen
توضیحات بازی Lords Of Fallen
استودیو فرامسافتور با خلق Demon’s Souls و پس از آن Dark Souls توانست زیرژانر سولزلایک را خلق کرده و پس از آن، به مرور زمان استودیوها و بازیسازهای مختلف سعی کردند با الهام گرفتن از فرامسافتور، بازیهای خود را بسازند. اما، همیشه ایده گرفتن خالی کافی نیست و باید بهخوبی المانهای سولزلایک را درکنار یکدیگر قرار داد. بعضی از بازیهای ساخته در این زیرژانر، داستان خوبی دارند، اما گیمپلی خوبی ندارند و دقیقا برعکس این مورد هم صدق میکند.
در سال 2014، شرکت CI Games یک بازی سولزلایک با نام Lords of the Fallen روانه بازار شد و نتوانست آنطور که باید و شاید خودی نشان دهد. درواقع Lords of the Fallen فاقد گیمپلی و طراحی مناسب در این زمینه بود تا بتواند کاربران را سرگرم نگه دارد. حال پس از فراز و ن شیبهای مختلف، بالاخره ریبوت این بازی با همان نام قدیمی روانه بازار شده است. Lords of the Fallen یک ریبوت بسیار وفادار است؛ چرا که تمامی مشکلات نسخه پیش را حفظ کرده و با شکل و شمایل جدیدی بهتصویر میکشد!!
داستان بازی Lords Of Fallen
داستان بازی در مورد سرزمینی است که شوالیههای آن ادیر (Adyr) خدای بد ذات سرزمین را شکست داده و او را به مکانی دیگر تبعید میکنند. اما، ادیر تشنه پس گرفتن قدرت خود است و حال بهواسطه قدرت خود، نیروهای تاریکی را بهوجود میآورد تا ازطریق آن بتواند حکمرانی کند. حال شما در نقش یک حمل کننده فانوس به مخاطب معرفی میشوید. شخصی که باید به این جنگ خاتمه دهد. داستان بازی، ظاهری مذهبی دارد و کلیت آن، نبرد خیر علی شر است. داستان و روایت داستانی در بازیهای سولزلایک ساختار خاصی دارد و بازیکن بیشتر با خواندن توضیحات آیتمها، صحبت با کاراکترها و گشتوگذار در محیط متوجه داستان بازی میشود.
درواقع یک سری اتفاق در جهان بازی رخ میدهد و پس از آن، مخاطب در جهان بازی قرار میگیرد تا اتفاقات پس از واقعه مورد نظر را مدیریت کند. ازاینرو اسطوره شناسی و یک لور (Lore) مناسب، چیزی است که میتواند نظر مخاطب را به خود جلب کند. Lords of the Fallen در این مورد تجربهی خوبی را ارائه میدهد. بااینکه کاراکترهای داستانی شخصیتپردازی مناسبی ندارند و میتوانستند داستان و مأموریت داستانی بهتری داشته باشند، اما شروع جذاب بازی و نحوه قرار گیری توضیحات داستانی در دل بازی، بهنحوی است که به خودی خود میتواند شما را راضی نگه دارد. بااینحال جذابیت یک بازی تنها به داستان آن نیست. حتی اگر Lords of the Fallen بهترین داستان در میان بازیهای سولزلایک را هم داشته باشد، اگر گیمپلی و مابقی المانها بهخوبی طراحی نشده باشند، نمیتواند مخاطب را سرگرم نگه دارد و واقعا این اتفاق برای ریبوت Lords of the Fallen رخ داده است.
گیم پلی بازی Lords Of Fallen
Lords of the Fallen یک بازی سوم شخص است که در پس از میانپرده سینمایی اول بازی، باید کاراکتر خود را بسازید. شخصیسازی و ساخت کاراکتر شامل مواردی مثل تغییر ظاهر و انتخاب کلاس میشود. بخش تغییر ظاهر، آنطور که باید و شاید دست شما را برای خلق یک شخصیت دلخواه باز نمیگذارد، اما کلاسهای ابتدای بازی تنوع خوبی دارند. دراینمیان اشاره کنم که معمولا در بازیهای سولزلایک انتخاب کلاس، صرفا برای ساعات ابتدایی بازی است. زیرا، با رسیدن به سطوح بالاتر، میتوانید کاراکتر خود را بهگونهای ارتقا دهید که خودتان دوست دارید و شیوه مبارزهای منحصربهفردی را کسب کنید. دراینزمینه Lords of the Fallen شما را راضی نگه میدارد و میتوانید بهواسطهی سلاحهای Melee و دوربرد بازی شیوههای مبارزهای متنوعی را امتحان کنید.
همچنین سیستم مبارزاتی Lords of the Fallen به شما اجازه استفاده از جادوهای مختلف را هم میدهد. سیستم مبارزات طراحی مناسبی دارد، اما چیزی که دراینمیان طراحی مناسبی ندارد، سیستم حرکتی قهرمان بازی است. نوع جاخالی دادن، رول خوردن یا دویدن شخصیت اصلی باید به شکلی باشد که تجربهای روان را ارائه دهد. در Lords of the Fallen جدا از اینکه نحوه ضربه زدن و حرکت کردن در محیط کمی خشک است، میزان فاصلهای که جاخالی میدهید یا رول میزنید، عجیب بوده و طراحی مناسبی ندارد. اگر در طبقه دوم یک محیط یا کنار یک پرتگاه باشید، امکان دارد همین رول خوردن در حین مبارزه با دشمنان، بهراحتی باعث کشته شدن شما شود.
در دورانی که بازیهای سولزلایک به عناوینی بسیار رایج تبدیل شدهاند، سازندگان به راستی باید ایدههای جذابی ارائه دهند که بتوانند اثرشان را در این ژانر از بسیاری دیگر از عناوین کلیشهای متمایز سازند و در این زمینه میتوانم با قاطعیت بگویم Lords of The Fallen یک برگ برنده در آستین خود دارد و آن هم همانطور که احتمالا حدس زدید، دنیای Umbral و امکان سفر بین آن و اکسیوم است که به راستی چندین لایهی تازه از استراتژی و راههای گشت و گذار را در این بازی معرفی میکند.
Umbral Lamp نقشی کلیدی در تجربه شما ایفا کرده و ابعاد مختلفی که معرفی میکندT تماما نگاه شما نسبت به تجربه این بازی به عنوان یک اثر سولزلایک را تحت تاثیر قرار میدهند. شما در حالت عادی در اکسیوم به سر میبریدT دنیایی که همگان توانایی دیدن و زیستن در آن را دارند، اما نمیدانند دقیقا زیر پوست همین دنیا، جهانی تاریکتر و خوفناکتر وجود دارد. بار سنگین اطلاع از وجود این دنیا و قدم برداشتن در آن توسط چراغ ویژهای که در اختیار دارید، روی دوش شما قرار میگیرد.
سفر به Umbral را میتوان به دو حالت موضعی و کلی تقسیم کرد؛ در حالت موضعی شما با به دست گرفتن چراغتان میتوانید نور آن را به بخشهای مختلف محیط بتابانید و ببینید که در آن نقطه در بعد Umbral چه میگذرد. حالت موضعی در واقع حالتی بسیار مناسب برای یافتن راهها و آیتمهای مخفی و یا عبور از موانع است. به عنوان مثال، ممکن است شما در اکسیوم به پلی خراب شده برخورد کنید که امکان عبور از آن منطقه را از شما میگیرد، اما در بعد Umbral این مسیر قابل عبور باشد. از همین رو، با استفاده از چراغتان میتوانید به صورت موضعی آن بخش را از لنز دیگر رویت کرده و از آن جا عبور کنید.
با این توصیفات، تا حدودی میتوان گفت که دنیای Umbral یک لایهی پازل محور جذاب را نیز به روند تجربه بازی اضافه میکند که از شما آزمون و خطا و ریسکپذیری میطلبد. اما این توصیفات مربوط به حالت موضعی بود، حال به سراغ حالت کلی میرویم، حالتی که شما را به کلی از اکسیوم خارج کرده و Umbral میبرد و به همراه آن خطرات و المانهای گیمپلیمحور تازهای را معرفی میکند.
دو راه برای ورود کامل به این بُعد وجود دارد؛ یکی از این موارد با استفاده از چراغتان است که حالتی بسیار مستقیم خواهد بود، راه دوم بر اثر مرگ خواهد بود! درست است شما اگر در اکسیوم بمیرید، به صورت اجباری به Umbral منتقل شده و برای آخرین بار آزمایش میشوید، زیرا چه با استفاده از چراغتان وارد این بُعد بشوید و چه بر اثر مردن، مرگ در این دنیا به معنای باخت کامل و بازگشت به آخرین نقطهی سیوتان است. اما تصور نکنید که Umbral کارتان را برای بقا در این تجربهی سولزلایک آسان میکند، اینچنین نیست.
این دنیا نه تنها خطرات تازهای را معرفی میکند، بلکه موجودیت شما را نیز به چالش میکشد؛ به طوری که هر چه بیشتر در این دنیا بمانید دشمنان قویتری از حضور شما در این دنیا خبردار شده و به شکارتان میپردازند و سلامتی کاراکتان نیز دائما سستتر میشود. این مسئله بدان معناست که بخشی از خط سلامتیتان خاکستری شده که در اصلاح Withered یا پژمرده نامیده میشود. شما در این حالت با ضربه زدن به دشمنانتان میتوانید این بخش از سلامتی خود را بازیابی کنید، اما به طور همزمان درگیری با دشمنان این ریسک را نیز به میان میآورد که به محض آن که کوچکترین ضربهای دریافت کنید، کلیت آن بخش خط سلامتی شما از بین رفته و با آسیب پایهای آن ضربه جمع میشود.
گاهی اوقات شما باید همزمان با چهار یا حتی پنج دشمن از نزدیک به صورت تن به تن مبارزه کنید و این در حالی است که دو یا سه اسنایپر نیز از دور شما را سر جایتان میخ میکنند. اینجاست که متاسفانه احساس میشود که گیمپلی بازی لزوما انعطافپذیری کافی برای پاسخدهی به چنین سناریوهای پر هرج و مرجی را ندارد. به عنوان مثال، زاویهی دوربین در حالتی که روی دشمنتان قفل میکنید، ممکن است به دلیل تراکم بالای دشمنان اطرافتان به کلی بر هم بریزد. شمارش آن که چند بار طی تجربهام فقط به دلیل آن که اصلا قادر به دیدن اطرافم نبودم کشته شدهام غیرممکن است.
ساختار مبارزات بهبودهای بسیاری نسبت به نسخه پیشین دریافت کرده و شخصا بسیار از آن لذت بردم اما در چنین شرایطی به راستی احساس میشود که این گیمپلی برای چنین تراکم بالایی از دشمنان طراحی و بهینهسازی نشده است و از همین رو گاها احساس میکنید انیمیشنهای حرکتی، تاخیر و چگونگی انجام آنها توان پاسخدهی به برخی از سناریوهای مبارزهای گسترده را ندارند.
اما با این وجود، زمانی که شما در حال مبارزه با دو یا سه دشمن یا باسهای بازی هستید و همه چیز به درستی کار میکند، سیستم مبارزات میتواند بسیار سرگرمکننده و لذتبخش باشد. سیستم مبارزات به شما اجازه میدهد آن طور که باید از مکانیزمهای مختلف از جمله امکان جدا کردن روح از بدن دشمنان طی مبارزه توسط چراغتان استفاده کنید. المانهای نقشآفرینی نیز به شکل مطلوبی در این اثر تعبیه شدهاند و انعطافپذیری بالایی در راستای ساخت کاراکتری بهینه برای پلیر به نمایش میگذارند که تا حد زیادی از استانداردهای این ژانر پیروی میکند.
همچنین شما درست مثل هر اثر سولزلایک دیگری، بخشی برای استراحت، ارتقای کاراکتر و سیو در این بازی دارید که Vistage نام دارند. این بخشها در محیط پراکنده هستند اما شاید لزوما همچون برخی دیگر از آثار این ژانر به صورت متعدد یافت نشوند. با این وجود، اگر اهل گشت و گذار و جستوجو در محیط باشید، در بسیاری از بخشها و مناطق میتوانید راههای میانبری پیدا کنید که دسترسی شما به Vistage را آسانتر میکنند. اما به غیر از این استراحتگاهها، به لطف دنیای Umbral، بازی بذرهایی به نام Vestige Seedlings را معرفی میکند که شما توانایی کاشت آنها را در پوششی از گلها در بعد Umbral خواهید داشت.پس از کاشت این بذرها یک Remnant از آن میروید که در واقع به عنوان یک Vestige برای شما عمل خواهد کرد اما دقت کنید که این بذرها بسیار کمیاب بوده و عموما با شکست دادن باسها، مینی باسها و گاها با سلاخی دشمنان در Umbral به دست میآیند. در این بخش تا حد زیادی میتوان شباهتهایی به ژانر وحشت بقا و رویکرد آن در آثار هاردکورش نسبت به مبحث ذخیرهی بازی و در راستای آن ریسکپذیری در این رابطه مشاهده کرد که شخصا به عنوان یک طرفدار هارکور آن ژانر بسیار از این رویکرد استقبال میکنم.
علاوه بر این، شما در دنیای Umbral با کاراکتری به نام Molhu آشنا میشوید که در واقع نقش فروشنده را در این بازی ایفا میکند. شما میتوانید با این کاراکتر معاملات خرید و فروش انجام دهید، چراغتان را ارتقا دهید، برخی مراحل فرعی برای او انجام داده و حتی با استفاده از Umbral Scouring که در واقع همچون یک واحد پولی عمل میکند آیتمهای بسیار جذابی از او خریداری کنید.
به عنوان مثال، پس از کشتن هر یک از باسهای اصلی بازی، برخی آیتمها و تواناییهای اختصاصی آنها نزد Molhu برای خرید قرار میگیرند که با واحد پولی مذکور قابل خریداری است. پس از شکست یکی از اولین باسهای بازی یعنی Pieta، شما میتوانید زره و حتی قابلیت خاص او را از فروشگاه Molhu خریداری کنید!
به طور کلی باید گفت LOTF در مبحث گیمپلی، خصوصیات کیفی مناسبی داشته که بعضا از استانداردها پیروی و برخی مکانیزمهای دیگری نیز همچون Umbral معرفی میشوند که به کلی تجربهی بازی را دگرگون کرده و بسیار لذتبخشتر میکنند. با این وجود، همانطور که اشاره شد، مشکلاتی نیز در این بخش دیده میشود که بعضا میتوانند بسیار آزار دهنده جلوه کرده و حتی برخی خصوصیات مثبت بازی و اثر آنها را خنثی کنند.
گرافیک و جلوه های صوتی بازی Lords Of Fallen
Lords of The Fallen در دپارتمان گرافیک هنری و بصری حرفهای زیادی برای گفتن دارد و طراحی محیط و فضاسازی بازی بسیار تحسینبرانگیز است و میتوان گفت سازندگان در به تصویر کشیدن یک دنیای فانتزی تاریک و تهاجمی عالی عمل کردهاند؛ به طوری که بارها و بارها طی تجربهی این عنوان، محو تماشای محیط بازی شدم. هرچند که مشکلات فنی بازی از جمله افت فریمهای ناگهانی و همچنین بهینهسازی ضعیف گاها میتوانند شما را از دل این تجربه به بیرون پرتاب کنندف اما همچنان زمانی که حال بازی خوب باشد، امکان ندارد به محیط و مراحل آن نگاه کنید و از چیزی که میبینید لذت نبرید.
موسیقی و ساندترک بازی چیزی است که دقیقا میتوان از یک اثر فانتزی تاریک انتظار داشت، نغمههایی که در جای جای بازی به خوبی با محیط، اتمسفر و شرایط آن ترکیب شده و تاثیرگذاری دنیای بازی را افزایش میدهند. همچنین، در حالی که طی تجربهی این بازی لزوما دیالوگهای فراوانی رد و بدل نمیشود، اما اکثریت کاراکترهایی که در طول تجربهی بازی با آنها روبهرو شده و ارتباط برقرار میکنید، به خوبی صداگذاری شدهاند و این مسئله برای صداگذاری دشمنان و محیط نیز صدق میکند.