Indiana Jones and theGreatCielce
توضیحات بازی Indiana Jones
دکتر جونز دوست داشتنی پس از سالها به آغوش طرفدارانش بازگشته است، اما این بار در قالب بازی Indiana Jones and the Great Circle؛ عنوانی که مسئولیت سنگینی بر دوش داشت تا هم بتواند طرفداران قدیمی فیلمهای نوستالژی را راضی کند و هم به دل گیمرهای جوانتر بنشیند. نام MachineGames باری دیگر با جنگ علیه نازیها گره خورده و اکشن ماجراجویانه بازی نیز حس و حال جنگ جهانی فیلمهای قدیمی را همچنان زنده نگه داشته است.

داستان بازی Indiana Jones
داستان بازی در سال ۱۹۳۷ جریان دارد و با سرقت مجسمه باستانی یک گربه مومیایی از یک مدرسه شروع میشود. ایندیانا جونز بهمنظور دنبال کردن این سارق غولپیکر، کار و زندگی خود را رها میکند و به شهر واتیکان میرود تا بهکمک آنتونی، یکی از پدران روحانی این شهر که به او کمک میکند، پرده از اسرار این دزد عجیب و غریب بردارد.
داستان بازی بین دو فیلم Raiders of the Lost Ark و The Last Crusade از این سری روایت میشود که یک ماجراجویی کاملاً جدید اما هماهنگ با دنیای ایندیانا جونز است. قصه با بازسازی سکانس فیلم محبوب Raiders of the Lost Ark و دزدی از کلکسیون دکتر جونز شروع میشود اما به پیدا کردن حلقهای مرموز و باستانی به نام The Great Circle ختم خواهد شد که نیرویی مرموز و تاریک در خود دارد.
جدا از نویسندگی جذاب بازی که ریتم روایی خوبی را از ابتدا تا انتها دنبال میکند، شوخیهای ایندی و طنز صحنههای مختلف که درونمایه داستان تمامی فیلمهای او بودند، به زیبایی هرچه تمامتر پیادهسازی شدهاند؛ به صورتی که نه به لحن جدی داستان لطمه وارد میشود و نه شوخیهای بیش از حدی در آن میبینیم.
البته، نباید از صدا و اجرای فوقالعاده تروی بیکر بگذریم. از لحن گرم و فوقالعادهای که در تمامی دیالوگها دارد، تا پوزخندهای معروف دکتر جونز. شخصیتپردازی ایندیانا و همراهانش باعث شده تا حتی کسی که آشنایی خاصی با این فرنچایز ندارد هم بتواند به راحتی با تمامی آنها ارتباط برقرار کند. حتی ویلن اصلی بازی، یعنی Emmerich Voss، یک نازی تاریخشناس است که با لبخندهای منزجرکنندهاش، توانسته قسمت شیطانی داستان را با جذابیت هرچه تمامتر به رخ بکشد تا در کنار بهترین شرورهای فیلمهای سینمایی ایندیانا جونز قرار بگیرد.
گیم پلی بازی Indiana Jones
بهلطف تجربه استودیو ماشینگیمز در ساخت بازیهای بزرگ اکشن و ماجراجویی مانند مجموعه Wolfenstein، در هیچکدام از این تجربیات با مشکلی از نظر فنی و مکانیکی برخورد نکردم. یک گیمپلی روان و جذاب و همینطور له و لورده کردن سربازهای نازی، چیزهایی هستند که ماشین گیمز در آنها تخصص دارد. تنها جایی که روان بودن گیمپلی دچار خدشه میشد، ترنزیشن بین صحنههای سینمایی و خود گیمپلی بود که گاهی بسیار شوکهکننده بودند و برای لحظاتی شما را بهطور کامل از جریان بازی جدا میکردند.
بازی به صورت کامل اول شخص نیست؛ در هنگام پلتفرمینگ، مثلاً وقتی که ایندی از جایی بالا یا پایین میرود، دوربین به حالت سوم شخص در میآید که تقریباً در تمامی صحنهها جابهجایی روانی دارد، اما به مرور میتواند کمی تکراری و آزاردهنده باشد. خصوصاً در موقعیتهایی که باید در فواصل کم بین حالت اول شخص و سوم شخص جابهجا شویم. به شخصه معتقدم این بازی به صورت کاملاً سوم شخص میتوانست بهتر ظاهر شود، زیرا در آن صورت نه تنها خبری از سوییچ مداوم زاویه دوربین نبود و زیبایی محیطهای باز بیشتر دیده میشد، بلکه مبارزات تن به تن و مخفیکاری نیز میتوانستند بهتر پیادهسازی شوند.
دو رکن اصلی گیمپلی، مخفیکاری و حل معما هستند. در واقع، سازندگان تصمیم گرفتند که به جای اکشن مطلق، روی مخفیکاری و مبارزات سبک و سریع تمرکز داشته باشند. حالا اگر پازلها را از گیمپلی این بازی حذف کنیم، مخفیکاری باقی میماند. پس باید حداقل مخفیکاری کم نقصی را ببینیم، اما متاسفانه اینگونه نیست. همینجا باید بگویم هوش مصنوعی دشمنان در بسیاری از اوقات در حد یک بازی نسل هفتمی است و مشکلات زیادی دارد و حتی در مبارزات پیش آمد که یکی از دشمنان قصد داشت خود را به سرعت به صحنه درگیری برساند، اما ناگهان فراموش کرد و به صورت کاملاً عادی به پست خود بازگشت، در حالی که مبارزه جلوی چشمانش ادامه داشت یا گاهی اوقات شخصیت همراه ایندیانا درست جلوی سربازهای نازی در منطقه ممنوعه قدم برمیدارد و سربازها هیچ واکنشی ندارند! همچنین دید دشمنان بسیار محدود است و باید واقعاً به آنها نزدیک باشیم تا متوجه حضورمان شوند و گاهی اوقات هم رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهند، برای مثال، بدون دلیل خاصی همانند عروسکهای بیجان برای مدت طولانی به دیوارها خیره میشوند. به طور کلی، مشکلات هوش مصنوعی به یک یا دو مورد محدود نشده و به مراتب در سرتاسر بازی میتوان آنها را مشاهده کرد.
بخش قابل توجه دیگر اما پازلهای بازی بودند که بهطور خلاصه میشود آنها را «بسیار خوشساخت» تعریف کرد. پازلها تعادل بسیار خوبی بین درجه سختی و جذابیت را رعایت میکردند که باعث میشد نه خستگی ناشی از ساده بودن پازل را احساس کنید و نه از سختی بیش از حد آن کلافه شوید. اغلب سرنخهای حل پازل را دم دست شما تعبیه کرده بودند و تنها خواسته بازیسازان این بود که بهتر به اطراف خود نگاه کنید. البته بخشی از این درخواست بهدلیل این بود که بیشتر بتوانید زیبایی طراحی محیط بازی را هم ببینید و آن را تحسین کنید. جاهایی که ممکن است هوش مصنوعی بازی حس کند که زمان زیادی را صرف کردهاید و هنوز به کلید حل مشکلات نرسیدهاید، شخصیت همراه شما معمولا بهحرف میآید و جای کلید مربوطه را لو میدهد. اگر هم تنها باشید، میتوانید دوربین عکاسی خود را بیرون بکشید و با عکس گرفتن از پازل، ایندیانا جونز را مجبور کنید تا نظرش را درباره آن بلند بلند اعلام کند.
کشتار مخفیانه دشمنان به وسیله سلاحهای سرد مختلفی که در محیط هستند لذت بخش بوده و هرکدام مقاومت متفاوتی دارند که باعث میشود آنها را تعویض کنید. تیم توسعهدهنده انیمیشنهای متنوعی برای این بخش در نظر گرفتهاند که ما را به یاد فیلمهای کلاسیک جونز میاندازند و گاهی با مونولوگهای طنز جونز همراه هستند. باید به این نکته هم اشاره کنم که استفاده از قنداق اسلحه به عنوان سلاح سرد، مکانیزم جدید و البته خندهداری است که میتواند منجر به شکسته شدن اسلحه شود. بعد از شکستن سلاح، با استفاده از کیت تعمیر اسلحه میتوانید مجدداً از آن استفاده کنید.

استفاده از سلاحهای سرد لذتبخش است اما باعث میشود هر کاری که انجام میدهیم، این سلاحها از دست ایندی به زمین بیفتند. از بالا رفتن از ساختمانها گرفته تا حتی باز کردن قفل درب یا تعامل کردن با سایر المانهای محیطی. این موضوع شاید کمی بیاهمیت به نظر برسد اما نوعی حس نخنما یا به قول معروف Clunky بودن گیمپلی را به پلیر القاء میکند؛ طوری که باید با آیتمهای مختلف تعامل کنید و طی چند دقیقه مجبور شوید چندین بار سلاح خود را مجدد از روی زمین بردارید.
حرکات ایندی در مبارزات تن به تن و ضرباتی که میزند یا دریافت میکند، به خوبی احساس سنگینی را به مخاطب انتقال میدهد. اما حرکات و المانهای این مبارزات بسیار محدود هستند، به صورتی که شامل ضربه و بلاک کردن ساده میشوند و در این بین، سیستم استقامت یا همان Stamina هم قرار دارند تا بیش از پیش محدود شویم.
هرچند که طراحی معماهای جانبی نیز به خوبی انجام شده اما یک سری از فعالیتها که در محیطهای بازتر و سندباکس با آنها مواجه میشوید و ملزم به پیدا کردن تعداد مشخصی از آیتمها هستند، حس ماموریتهای جانبی بازیهای اخیر یوبیسافت را میدهند. بارها و بارها در هنگام گشتوگذار و انجام ماموریتها در محیطهای شبه جهانباز، به این فکر بودم که کاش ساختار خطی سایر مراحل در این قسمتها هم حفظ میشد تا بازی بتواند پتانسیل خود را بهتر نشان دهد. خیلی از بازیبازان ممکن است بدون کاوش کامل محیط فقط به انجام ماموریتهای اصلی بپردازند و برای برخی دیگر نیز این سازوکار کسلکننده باشد.
گرافیک و جلوه های صوتی بازی Indiana Jones
از لحاظ طراحی محیط و گرافیک هنری میتوان به جرات گفت که با یکی از بهترین عناوین نسل نهمی همراه هستیم. تیم MachineGames محیطهای تاریخی از جمله واتیکان و مصر را با ظرافت و شکوه تمام به تصویر کشیده است. اما در بحث گرافیک فنی، برخلاف سری ایکس که عملکرد بازی مطلوب گزارش شده، دیر لود شدن سایهها و بافتها روی سری اس متاسفانه آزاردهنده هستند. روی هر دو کنسول، نورپردازی فوقالعاده بازی به خصوص در محیطهای بسته و تاریک، به خوبی دیده میشود و عمق خاصی به این مکانها میدهد. هنگام تجربه بازی روی سری اس افت فریم خاصی با وجود کاتسینهای ریلتایم دیده نمیشود و تجربه نسبتاً روانی ارائه میدهد.

به موسیقیهای بازی در حل پازلها اشاره کردم، اما اجازه دهید تا طراحی صدا و موسیقیهایی که تمامی آنها از دیانای فیلمهای جونز گرفته شدهاند را تحسین کنم. این بخش از Indiana Jones and the Great Circle، حس نوستالژی و ارتباطی عمیق با دنیای فیلمها را به طرفداران قدیمی هدیه میدهد تا دوپامین آنها به بالاترین حد خود برسد.