باندل بازی Call Of Duty Bundle ( MW1 + MW2 + WW2 )
باندل بازی Call Of Duty Bundle ( MW1 + MW2 + WW2 ) : همیشه وقتی بخواهیم از سری کالاف دیوتی صحبت کنیم، قطعا اسمی هم از سهگانه مدرن وارفر آن زده میشود؛ سهگانهای با حضور کاراکترهای محبوبی از سُپ مکتاویش و گوست عزیز گرفته تا کاپیتان پرایس و دیگران که اغراق نیست اگر بگوییم در زمان خودشان، تحولی اساسی در سری کالاف دیوتی و کلا بازیهای شوتر ایجاد کردند و تجربهای کاملا جدید از یک بازی شوتر سینمایی را در اختیارمان گذاشتند.
با اینکه تا به امروز در بازیها و فیلمهای زیادی با اتفاقات جنگ جهانی دوم بهعنوان مرگبارترین جنگ شکلگرفته در تاریخ آشنا شدهایم، اما بهشخصه هنوز که هنوزه، وقتی اثری با محوریت این نبرد معرفی میشود، برای تجربه آن هیجان بالایی پیدا میکنم؛ مخصوصا اگر این تجربه، جدیدترین نسخه از سری محبوب کال آف دیوتی باشد که از قضا کارش را از همین نبردهای جنگ جهانی دوم هم آغاز کرده و تعدادی از بهترین صحنههایش را در این دوران برایمان به یادگار گذاشته است. در واقع با اینکه در نسخههای مدرنتر بازی امکان مبارزه با سلاحهای خفن و عالی وجود دارد، اما هنوز هم نشانهگیری از مگسک اسلحه تکتیری مثل M1 یا Kar98 لذت عجیبی دارد که بهشخصه آن را با هیچچیزی در یک بازی شوتر عوض نمیکنم! البته پیش از تجربه بازی Call of Duty: WWII، در کنار حس هیجان یک حس شک و تردید نیز داشتم که شاید این نسخه هم مانند بعضی نسخههای سری، نتواند در حد انتظاراتمان ظاهر شود، اما پس از تمام کردن بازی در حالی که به اسامی سازندگان اثر زل زده بودم، از یک چیز مطمئن بودم و آن هم اینکه Call of Duty: WWII هرچیزی هم که نداشته باشد، حداقل از حیث بخش داستانی تجربهای بسیار خوب و فراموشنشدنی ارائه میکند.

داستان بازی
داستان بازی MW1
بازی پر است از شخصیت هایی که در واقع، به علت ریتم تند روایی، چندان فرصتِ پرداخت شدن ندارند. اما با همه این ضعفها، و عدم پرداخت درست، داستان طوری پیش می رود که این اجازه را به مخاطب می دهد که عاشق شخصیت های نصفه و نیمه سری شود. شخصیت هایی که به لطف انتشار شماره دوم جنگ آوری نوین، بهتر و دقیق تر پرداخت می شوند و ضعف هایشان را هم می پوشانند. شخصیت هایی به یاد ماندنی و دوست داشتنی، مثل کاپیتان پرایس (Captain Price) و جان مک تویش (John “Soap” MacTavish) که از مهمترین و اصلی ترین قهرمان های سری هستند، بهترین پرداخت و روایت را به خودشان اختصاص می دهند. و این درحالی است که باقی کرکتر ها، از پل جکسون که کنترلش را در خاورمیانه به دست می گیریم گرفته تا خالد الفلانی که شاهد اعدامش هستیم ( با نمای اول شخص مقتول !!!) پرداخت چندانی ندارند و نه از تیپ های معمولی خارج می شوند و نه وقت چندانی برای خودنمایی پیدا می کنند. البته باید به این موضوع اعتراف کرد که داستان زیبای بازی و تاثیرات این شخصیت های فرعی ساده، کاری می کند که به همه آن ها در طول روایت بازی وابسته شوید. البته این وابستگی قطعاً از نوع رابطه میان الی و جول نیست، اما در بطن یک بازی شوتر اول شخص؟ این وابستگی بی همتاست.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم، پیچیدگی عالی داستان بازی، و غافلگیری های زیبایی آن است. غافلگیری هایی که قصد لو دادن و خراب کردنشان را نداریم. اما همگی، برای کسانی که بازی را تجربه کرده اند، تبدیل به خاطراتی میخکوب کننده شده اند. در ابتدا باید بگویم که داستان نظامی بازی، با فلش بک ها، پرش ها و تعلیق های زیبا در قالب صحنه های سینمایی از پیش تنظیم شده روایت می شوند. صحنه هایی که به لطف گرافیگ زیبای جنگ آوری نوین، مخاطب را به طور کامل با خودش همراه می سازد. داستان بازی با یک فصل افتتاحیه رعبآور و حیرت انگیز شروع می شود. شروعی سینمایی و زیبا که مخاطب را از همان ثانیه های ابتدایی با بهترین بخش های بازی آشنا و همراه خودش می کند. و این دقیقاً وظیقه ای است که یک بخش افتتاحیه بر عهده دارد. جنگ آوری نوین، در بین بازی های شوتر اول شخص، قطعاً یکی از بهترین فصول افتتاحیه را داراست. جایی که بازیباز، خودش را در نقش نقش رئیس جمهور خلع شده یک کشور در خاور میانه می یابد. رئییس جمهوری که کشان کشان توسط نیرو های تروریست به محل اعدامش نزدیک می شود. و بازیباز است که در این سفر کوتاهِ وحشتناک تمامی زوایای یک جنگ را بررسی می کند و از سویی هم با گرافیک خیره کننده بازی ملاقات می کند. گرافیکی که در زمان خودش از بهترین ها بوده و حالا با عرضه شدن یک نسخه ریمستر شده، باز هم به رقابت بازگشته تا نشان دهد “دود از کنده بلند میشه!!!”. اما ادامه ماجرای فصل افتتاحیه وقتی جالب می شود که بازیباز، به ضرب گلوله و توسط شخصیت شرور داستان، اعدام می شود. و این اعدام، فقط و فقط یکی از ساده ترین و ابتدایی ترین غافلگیری هایی است که بازی برایمان تدارک دیده.
اما پس از این فصل افتتاحیه هیجان انگیز است که ما، همراه با پنج شخصیت مختلف، در داستانی به شدت زیبا (در مقایسه با عناوین اول شخص) قرار می گیریم. داستانی که در آن از توطئه های وطن پرست های افراطی برای ساخت دوباره اتحاد جماهیر شوروی حرف به میان می آید. از شخصیت های تروریستی سخن گفته می شود که فقط عروسک های قدرت هایی بزرگ تر هستند و داستان زندگی سرباز هایی روایت می شود که برای خدمت به کشورشان، از همه چیز گذشته اند. در این بین اما چند ماموریت خاص در بازی وجود دارند که از جزئی از زیبا ترین مراحل طراحی شده در بازی های رایانه ای هستند. در ابتدا، بیایید بازگردیم به سال ۱۹۹۶ و کاپیتان پرایسی که هنوز ستوان است. بیایید در کنار هم سری بزنیم به خاطره پرایس. این مرحله زیبا، که تقریباً به سبک مخفی کاری انجام می شود، به زیبایی ریتم تند و طاقت فرسای بازی را کند تر کرده و شما را در نقش یکی از بهترین شخصیت های بازی قرار می دهد. به این ترتیب، بازی باز هم با بخش های مختلفی از شخصیت پرایس آشنا می شود، هم کمی استراحت می کند و هم یکی از مهمترین غافلگیری های داستان را تجربه می کند. این مرحله زیبا و دوست داشتنی، به طور قطع یکی از بهترین مراحل بازی است که در کنار مرحله هایی مثل Shock and Awe و Aftermath در بین تجربه های خاص دوران گیمری ما جای میگیرند. در این بین، و در طی داستان بازی، رخ داد های تلخی اتفاق می افتند که به دلیل پرداخت خوب، شوک آور و البته درگیری زیاد بازیباز با روایت بازی، بسیار تاثیرگذار ظاهر میشوند. اما شاید یکی از مهمترین رخ داد های جنگ آوری نوین، مربوط به پایان بندی بی نقص و عالی بازی باشد. جایی که بزرگترین شوک ها در انتظار بازی باز هستند. شوک هایی که چه در سال ۲۰۰۷ و چه در سال ۲۰۱۶ با عرضه شدن نسخه ریمستر شده بازی، می توانند شما را میخکوب کنند.
باید گفت که این بازی، در میان بازی های اول شخص، مورد خاصی بود که باعث شد روند ساخت بازی های جنگ محور هم تغییر کند. این موارد خاص، در توجه بسیار زیاد و بیشتر از سازندگان به یک داستان زیبا و یک روایت سینمایی نهفته است. نکات کوچک اما تاثیر گذاری که باعث شدند حتی بزرگان این سبک، یعنی سری مدال افتخار (Medal of Honor) و حتی میدان نبرد (Battlefield) هم به تقلید از ندای وظیفه بپردازند و دست به ساخت بخش های تک نفره داستانی و البته سینمایی بزنند. اما تمامی بازی های دیگر، به اشتباه، فقط دست بر روی خصوصیت سینمایی بودن این بازی گذاشته، و داستان زیبای آن را از یاد بردند. ضمن اینکه در سری میدان نبرد، شاهد این هستیم که هر شماره از بازی روایتی جداگانه دارد. از این رو، این بازی همچون سری جنگ آوری نوین که یک سه گانه بود، فرصت پرداخت بیشتر شخصیت ها و ایجاد کردن رابطهای عمیق میان آن ها و بازیباز ها را نمی دهد. رابطه ای که شاید یکی از مهمترین عوامل موفقیت سری جنگ آوری نوین است.
در آخر باید اضافه کنم که اولین شماره از سری جنگ آوری نوین، قطعاً در بخش داستانی، یکی از بهترین هاست. و قطعاً در میان بازی هایی قرار می گیرد که لیاقت دریافت یک نسخه بهبود یافته و ریسمتر شده در نسل هشتم را داشته اند. نسخهای که بتواند با بهبود هایی در زمینه گرافیک، تجربه کهنه شده اما زیبایی بازی را برایمان تازه کند.

داستان بازی MW2
داستان کلی این نسخه از کالاف دیوتی شدیدا قوی و فراموشنشدنی است. شخصیتهایی مثل گوست یا مکتاویش حضور بسیار تاثیرگذاری در این نسخه دارند و کاری میکنند تا ما مخاطبان بازی، به بهترین شکل ممکن با آنها ارتباط برقرار کنیم. همچنین در طول داستان بازی، اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی رخ میدهند که برای هر کسی میتوانند تأثیرگذار باشند. برای مثال مرحله No Russian یکی از مراحل شدیدا جنجالی در تاریخ سری کالاف دیوتی است که تجربه کردن آن در قالب این ریمستر، جذابیتهای خاص خودش را خواهد داشت. قصد اسپویل بازی را ندارم ولی در طول تجربه کلی بازی آنقدر تجربهای با کارگردانی واقعا عالی خواهید داشت و توئیستهای فکرشدهای را مشاهده خواهید کرد که اگر قبلا بازی را تجربه نکرده باشید، قطعا پس از تمام کردن این ریمستر متوجه خواهید شد که چرا همیشه در زمان صحبت از سری کالاف دیوتی، داستان سهگانه مدرن وارفر آن مورد تحسین و تمجید قرار میگیرد.
داستان بازی بدون کم و کاست همان داستان بازی اصلی است و تفاوتی نکرده. بعد از مرگ عمران زاخائف در نسخه قبل، حال این تروریست در کشور تروریستپرور روسیه(در جهان بازی) یک قهرمان خوانده میشود. قهرمان خوانده شدن او طبعاتی چون تشکیل گروهکهایی افراطی برای حمایت از او دارد. ویکتور ماکاروف، یکی از پستترین شخصیتهای این فرنچایز، جدیترین پیرو زاخائف معرفی شده و گروه نظامی خود را تشکیل میهد. یکی از اقدامات او به رگبار بستن مردم روسیه در فرودگاه و نوشتن آن به پای ارتش آمریکاست. به طور غیرمنطقی و در میانه نبود دلایل داستانی کافی برای گیمر، روسیه به آمریکا تحت فرماندهی ماکاروف حمله میکند و یک جنگ جهانی غیرمنتظره ایجاد میشود. هرچند این که میگویم غیرکافی به معنای ضعف بازی نیست. این اتفاق در ابتدا بسیار غیرمنطقی است اما در ادامه بازی با ترفندهای مختلف چنان قانعتان میکند که با چشمانی خونآلود به جنگ با روسها و خائنین به آمریکا میروید. پیچیدگیهای داستان هم به اندازه کافی کامل و زیاد هستند.
داستان بازی WW2
بخش داستانی در ادامه هم این کیفیت را کمابیش حفظ میکند؛ به طوری که اولا تنوع بسیار خوبی دارد و هرگز روی دور تکراری شدن نمیافتد و در هر مرحله، شاهد تجربهای جدید و جذاب هستیم. مثلا در حالی که در یک مرحله با ماشین به دنبال یک قطار میافتیم، در مرحلهای دیگر با لباسی مبدل وارد پایگاه نازیها میشویم تا راه را برای بازپسگیری پاریس از دست نازیها هموار کنیم. همچنین مراحل دیگری مثل کنترل تانک و هواپیما هم در بازی تعبیه شدهاند تا تنوع مراحل Call of Duty: WWII در کل بالا باشد و هرگز در طول تجربه بازی، حس نکنید که در حال تجربه کردن چیزی تکراری هستید که سازندگان فقط برای طولانیتر کردن بازی در آن قرار دادهاند. در اصل، استودیو اسلجهمر در حالی که میتوانست با کش دادن بازی تجربهای مثلا ۱۵ ساعته را برای گیمر به ارمغان بیاورد، سعی کرده تا تجربهای کوتاهتر ولی متنوع و سراسر هیجان ارائه کند و تا حدود زیادی هم در این امر موفق شده است.
مساله بعدی در رابطه با بخش داستانی بازی، رسالتی است که در نشان دادن روی تاریک و بد جنگ دارد. پیشتر هم اشاره کردیم که آثار زیادی در مدیومهای مختلف با محوریت جنگ جهانی دوم ساخته شدهاند که هریک سعی کردهاند این نبرد را از زاویه دید خودشان به تصویر بکشند. منظورم این است که مثلا در یک سری آثار، فقط روی جنبه اکشن جنگ تمرکز شده و مدام تیراندازی سربازان، انفجارها و کشت و کشتار را شاهد بودهایم. از طرفی دیگر، برخی آثار هم سعی کردهاند مثلا روی یک گروه از سربازان یا حتی یک سرباز خاص در دل نبرد تمرکز کنند و داستانی با محوریت وی روایت کنند. خب از این نظر، Call of Duty: WWII ترکیبی از تمامی این عناصر است؛ به طوری که گاهی در وسط یک نبرد خونین و خطرناک گیر میافتیم که در آن باید با تمام توان برای زنده ماندن تلاش کنیم و گاهی هم شاهد سرک کشیدن بازی به زندگی شخصی شخصیتهایش و تصمیمات انسانی آنها هستیم. به همین دلیل هم برخی از بهترین صحنههای Call of Duty: WWII را نه قسمتهای اکشن آن، که قسمتهای پرداختن بازی به جنبه انسانی شخصیتها تشکیل میدهند.
البته بخش داستانی بازی، کاملا هم بینقص نیست و برای مثال برخی صحنههای سینمایی آن کمی زیادی ساختگی و تکراری میشوند؛ صحنههایی مثل کمک کردن زوسمن و دنیلز به یکدیگر که شاید در اوایل جذابیت خوبی داشته باشند، اما به مرور زمان وقتی بیش از حد تکرار میشوند و همیشه سر بزنگاه یکی از این دو برای نجات دیگری ظاهر میشود، کمی لوس به نظر میرسند. اما این صحنهها آنقدر هم آزاردهنده نیستند که بتوانند به تجربه کلی بازی ضربه خاصی بزنند. بهعلاوه شخصیتهای Call of Duty: WWII، با اینکه فرسنگها با شخصیتهای محبوبی چون کاپیتان پرایس، مکتاویش، گوست و دیگر کاراکترهای محبوب این سری فاصله دارند، اما اسلجهمر در کل توانسته شخصیتپردازی آنها را بهخوبی انجام دهد و به همین دلیل هم گاهی در طول بخش داستانی بازی، واقعا دلتان نمیخواهد که فلان شخصیت دوستداشتنی کشته شود یا بلایی به سرش آید و این هم عامل مثبت دیگری در روایت داستان بازی است.
بهعنوان حرف پایانی در رابطه با بخش داستانی بازی، میتوان به عنصر نوآوری اشاره کرد؛ عنصری که نه به شکلی پررنگ، اما در قالب چند ویژگی جدید در بازی دیده میشود و تا حدودی توانسته حس و حال جدیدی به بخش کمپین بازی در مقایسه با نسخههای قبلی بدهد. یکی از این ویژگیهای جدید بخش داستانی بازی، نبودن قابلیت احیای خودکار سلامتی در بازی است و برای بهبود سلامتی سربازتان، حتما باید از جعبه کمکهای اولیه استفاده کنید. همین ویژگی به ظاهر کوچک به نظر من تا حدود زیادی باعث واقعگرایانهتر شدن بازی شده و چالش خوبی به آن بخشیده است. همچنین ویژگی دیگر بازی، قابلیتهایی است که هریک از اعضای جوخه شما دارند و مثلا زوسمن میتواند به شما جعبه کمکهای اولیه بدهد یا پیرسون قابلیت شناسایی نیروهای دشمن و هایلایت کردن آنها را دارد. این ویژگی هم عنصر جدید دیگری است که اضافه شدن آن به بازی، اتفاق مثبتی به شمار میرود. در مجموع، Call of Duty: WWII با اینکه بهترین کمپین را در بین نسخههای این سری ندارد، اما بخش داستانی بازی آنقدر جذاب است که از تجربه تقریبا هفت ساعته آن و داستانی که شاهد روایت آن هستید، لذت زیادی ببرید و حتی شخصیتهایی را که برای اولین بار در این نسخه معرفی میشوند، تا مدتها فراموش نکنید.
گیم پلی بازی
گیم پلی بازی MW1
جنگ آوری نوین، با آن سیستم جذاب سلامتی، و گیم پلی سریع و خشن اش در یادمان مانده. گیم پلیای که به لطف روایت شدن داستان بازی در مکان های مختلف، همیشه از جذبیت خاصی بهره برده است. گیم پلی جذابی که با وجود گذشت زمانی در حدود ۹ سال، هنوز هم در نسخه ریمستر شده خودنمایی می کند و در مواقعی، از نسخه های نسل هشتمی سری ندای وظیفه هم بهتر عمل می کند. این بازی به دلیل پیچش های جذاب داستانی در مکان های بسیاری از جمله کشوری در خاورمیانه، آذربایجان، اوکراین و بسیاری مکان های دیگر روایت می شود که همگی به لطف فضاسازی جنگ زده، چهره درستی از جنگ را به مخاطب نشان می دهند. اما جدا از تنوع مراحل، این ریتم است که Modern Warfare را سرپا نگه داشته، ریتمی تند با ضرب اهنگی خشن که بازیباز را مجبور می کند سریع تصمیم بگیرد، عمل کند و همیشه بجنگد. اما ریتم تند بازی، به لطف طراحی عالی مراحل، پر است از نقاط مناسب برای استراحت. استراحتی که یکی از لازمه های اساسی طراحی مرحله است. چرا که به دلیل ریتم تند گیم پلی، اگز شاهد نقاط استراحت نباشیم. قطعاً فشار روانی و استرس ناشی از مبارزات بازی، بازیباز را خسته می کند. از این جهت است که طراحی مراحل جنگ آوری نوین دارای اهمیت میشود. این طراحی زیبا و درست. علاوه بر حفظ ریتم تند و خشن بازی، مخاطب را خسته نمی کند و به درستی، با استراحت دادن به او، بازیباز را برای ادامه مشتاق تر می کند.
در کنار این ریتم عالی و زیبا، شاهد یکی از بهترین نمونه های تیراندازی و نشانه گیری در بازی هستیم. به این ترتیب که هر سلاح، به طور تقریبی دو حالت مختلف برای نشانه گیری دارد که کمک بسیای به بازی باز در تشخبص دشمنان و تیراندازی می کند. اما شاید جالب ترین و جذاب ترین مکانیک بازی سیستم سلامتی آن باشد. سیستمی که امروزه به یکی از استاندارد های سبک اول شخصی شوتر بدل شده و برای ما بازیباز ها یکی از بدیهیات. این سیستم جذاب، آسیب دیدن قهرمان را با سرخ شدن صفحه و پیامی خاص که نشان دهنده زخمی شدن است نشان می دهد. در این مواقع بازیباز باید پناه گرفته و منتظر بماند تا قهرمانش کم کم سلامتی اش را به دست بیاورد. این سیستم جذاب که جایگزین خط های سلامتی کلاسیک شده، کمک بسیاری زیادی به حفظ ریتم سریع بازی می کند. چرا که در بهبوهه درگیری های نزدیک و خصمانه جنگ اوری نوین، وقتی برای درمان کردن و استفاده از بسته های سلامتی نیست. از این جهت، سیستم خودکار بازگشت سلامتی روی کار می آید و با جلوگیری از صرف شدن وقتِ بازی باز ریتم سریع گیم پلی را حفظ می کند.
البته این سیستم زیبا نکات منفی خاصی را هم به همراه داشته، شاید یکی از مهمترین این نکات، خود را در کم تر شدن تعداد مرگ و میر و آسان تر شدن بازی نشان دهد. البته جنگ آوری نوین به سبک تمام بازی های استاندارد، درجات سختی متفاوتی را شامل می شود. اما به طور کلی، باید گفت که این سیستم در خدمت ریتم بازی است اما همچنان ضربه ای هم به چالش برانگیز بودن آن زده. البته در زمان حال؛ این سیستم به عنوان یکی از استاندارد های بازی های شوتر معرفی شده و استفاده می شود و ما شاهد قهرمان هایی هستیم که همچون ترمیناتور های سینما، می شکند و جلو می روند.
اما جدا از ریتم عالی و سیستم سلامتی، باید به تنوع سلاح ها اشاره کرد. سلاح هایی که همگی از روی نمونه های واقعی ساخته شده اند و حتی قلق های متفاوتی دارند. در جنگ آوری نوین، نمی توانید انتظار داشته باشید که تمام سلاح ها گیم پلی یکسانی را ارائه کنند و شبیه به هم باشند. در این بازی، هر سلاح تجربه ای منحصر به فرد است و سبک بازی متفاوتی را پیشنهاد می کند. این تفاوت اما فقط در میان کلاس های سلاح ها دیده نمی شود. باید گفت که در میان دو اسلحه اتوماتیک هم تفاوت هایی وجود دارد که بازی باز ها با درک آن، تجربه ای به مراتب بهتر از بازی خواهند داشت.
به طور کلی اما گیم پلی جنگ آوری نوین، در ریشه هایش کاملا شبیه به بازی های اول شخص شوتر استاندارد است. شباهتی که حتی با سیستم سلامتی جدید و ریتم سریعش هم نتوانسته از آن بکاهد. اما نکته ای که این بازی را از دیگر همتایانش متمایز می کند. قطعاً استفاده بسیار زیبای سازنده ها از صحنه های از پیش تعیین شده سینمایی است. صحنههایی که به لطف گرافیک زیبای بازی، و روایت عالی داستان، تاثیر بسیار زیادی بر مخاطب و تجربه گیم پلی بازی دارند. این صحنه های معمولا طوری طراحی شده اند که حالتی یکپارچه با گیم پلی بازی داشته باشند و به ریتم آن لطمه نزنند. یکی از مهمترین نکات در مورد این صحنه ها، وجود دوربین و دید اول شخص است. دوربینی که به هیچ وجه از نمای دید قهرمان داستان خارج نمی شود و داستان را به طور کامل از همین نما روایت می کند. شاید این تصور پیش بیاد که چگونه ممکن است بدون خارج شدن از دید اول شخص به صحنه های سینمایی رسید. باید بگوییم که صحنه های سینمایی جنگ آوری نوین خصوصیتی مکنحصر به فرد دارند که تفاوت اصلی این بازی با دیگر شوتر ها را رقم می زنند. این صحنه های از پیش تعیین شده، همگی حالتی تعاملی داشته و مخاطب را مجبور به همراهی می کنند. به این ترتیب که در بین این صحنه های شاهد نمایش کلید های متفاوت به سبک QTE ها (صحنه های دکمه زنی) هستیم و همین موضوع ساده، باعث می شود که مخاطب به دلیل تعاملی که دارد، تمامی صحنه ها را دنبال کند و نه تنها از وجود این همه صحنه سینمای خسته نشود، بلکه مدام در اشتیاق روی دادن این گونه صحنه ها و رخداد ها باشد.
گیم پلی بازی MW2
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، تجربهای شدیدا سینمایی بود و حتی با استانداردهای امروزی هم در این زمینه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. بازی در مراحل بخش داستانیاش، تنوع واقعا خوبی ارائه میدهد. به طوریکه در مرحلهای مشغول مبارزه در خیابانهای کشوری در آمریکای جنوبی هستیم و مثل مور و ملخ، دشمن از در و دیوار خانهها به سمتمان سرازیر میشود و در مرحلهای دیگر، باید با اسنومبیل از دست نیروهای دشمن فرار کنیم و البته که مرحلهای مثل Gulag و تلاش برای آزاد کردن زندانی شماره ۶۲۷ هم یکی از شاهکارترین مراحل سری کالاف دیوتی بهحساب میآید که کارگردانی بینظیری دارد و سکانس به سکانس آن بهانهای برای به وجد آوردن مخاطب بهحساب میآید. همچنین نمیتوان از این نسخه صحبت کردم و مراحل شدیدا تأثیرگذار و احساسی دفاع از خاک آمریکا را هم فراموش کرد. خب حالا تصور کنید که همه این مراحل، با گرافیکی بهبودیافته و امروزی در دسترس باشند و بتوانیم یک بار دیگر در نقش چند شخصیت مختلف آنها را تجربه کنیم و پشت سر بگذاریم. چه چیزی بهتر از این؟! درست است که با گذشت این همه سال، دیگر گانپلی بازی و برخی مکانیکهای دیگر گیمپلی آن جذابیت سابق را ندارند و مثلا اگر نسخههای اخیر کالاف دیوتی را تجربه کرده باشید، قدیمی شدن آنها را احساس خواهید کرد ولی طبیعتا وقتی با یک ریمستر طرف هستیم، کسی هم انتظار تغییر در این جنبههای بازی را ندارد و بابت آنها هم خیلی خردهای از اثر نمیگیرد. به همین دلیل هم باوجود ذکر کردن این مورد در بخش نکات منفی، آن را در نمره نهایی دخالت ندادهایم.
اجازه بدهید کمی بیشتر راجع به جذابیت مراحل بازی صحبت کنیم. جدا از بحث تنوع که به آن اشاره کردیم، داستان کلی این نسخه از کالاف دیوتی شدیدا قوی و فراموشنشدنی است. شخصیتهایی مثل گوست یا مکتاویش حضور بسیار تاثیرگذاری در این نسخه دارند و کاری میکنند تا ما مخاطبان بازی، به بهترین شکل ممکن با آنها ارتباط برقرار کنیم. همچنین در طول داستان بازی، اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی رخ میدهند که برای هر کسی میتوانند تأثیرگذار باشند. برای مثال مرحله No Russian یکی از مراحل شدیدا جنجالی در تاریخ سری کالاف دیوتی است که تجربه کردن آن در قالب این ریمستر، جذابیتهای خاص خودش را خواهد داشت. قصد اسپویل بازی را ندارم ولی در طول تجربه کلی بازی آنقدر تجربهای با کارگردانی واقعا عالی خواهید داشت و توئیستهای فکرشدهای را مشاهده خواهید کرد که اگر قبلا بازی را تجربه نکرده باشید، قطعا پس از تمام کردن این ریمستر متوجه خواهید شد که چرا همیشه در زمان صحبت از سری کالاف دیوتی، داستان سهگانه مدرن وارفر آن مورد تحسین و تمجید قرار میگیرد.
گیم پلی بازی WW2
اما Call of Duty: WWII فقط شامل بخش داستانی نیست و در آن شاهد دو بخش زامبی و چندنفره نیز هستیم. راستش را بخواهید، پیش از این در مطلب بررسی فیفا 18 و PES 2018 هم گفتم که اعتقادی به مقایسه بازیها، حتی با وجود همسبک بودن ندارم و از این رو نمیخواهم بخش چندنفره Call of Duty: WWII را با بازی دیگری مقایسه کنم. اما اگر این قسمت از بازی را با نسخههای پیشین همین سری مقایسه کنیم، به این نتیجه میرسیم که اسلجهمر موفق نشده خیلی نوآوری خاصی در این بخش تقدیم مخاطب کند. بدون شک بهترین قسمت از بخش چندنفره بازی، حالت War است که به سبب جدید بودن و هیجان بالایش، جذابیت بیشتری را نسبت به حالتهای دیگر و تقریبا همیشگی این سری میتوان در آن مشاهده کرد. اما حتی همین حالت هم یک سری محدودیتها مثل خیلی کم بودن تعداد نقشهها دارد که باعث میشود پس از مدتی از تجربه آن هم خسته شوید. بهعلاوه ویژگی جدید دیگر این بخش یعنی قسمت Headquarters، بیش از آنکه یک بخش جذاب باشد، شبیه به یک فروشگاه به نظر میرسد که هدف سازندگان از قرار دادن آن در بازی، جذابتر کردن خریدهای درون برنامهای بوده است و مواردی مثل تمرین تیراندازی هم خیلی جذابیت خاصی ندارند که بتوانند این بخش را به قسمتی مهم در بازی تبدیل کنند. همچنین اضافه شدن ویژگیهایی مثل دیویژنها هم آنقدر نوآوری خاصی به شمار نمیرود که بتواند تاثیر مثبتی روی تجربهتان بگذارد.
اما یک مساله دیگر که البته شاید در آینده حل شود، مشکلات بازی در زمینه پیدا کردن بازیهای آنلاین و برقراری اتصال بین بازیکنان است؛ به طوری که بهشخصه گاهی حتی ۱۰ دقیقه در یک لابی منتظر پیدا شدن بازی میماندم و این مساله شدیدا در رابطه با بخش چندنفره بازی آزاردهنده است. در مجموع، بخش چندنفره Call of Duty: WWII تنها برای افرادی جذاب خواهد بود که از بخش چندنفره نسخههای گذشته این سری رضایت داشتند و از تجربه چندین و چند باره حالتهایی مثل Team Deathmatch هم خسته نمیشوند. اما در صورتی که انتظار داشتید Call of Duty جدید یک تجربه چندنفره متنوعتر و بهتر نسبت به نسخههای قبلی ارائه کند، باید بگویم که بازی از این نظر ناامیدتان خواهد کرد.
بخش دیگر بازی Call of Duty: WW2 حالت زامبی آن است که خب ساخته اسلجهمر در این زمینه کیفیت خیلی خوبی دارد. بهشخصه هیچوقت خیلی طرفدار بخش زامبی این سری نبودم، اما باید اعتراف کنم که این قسمت در Call of Duty: WWII جذابیت خوبی دارد و میتواند پس از تمام کردن بازی، بهعنوان یک سرگرمی طولانیمدت در نظر گرفته شود. بهعلاوه سازندگان در این قسمت سعی کردهاند تا داستانی را هم روایت کنند که خب کیفیت نسبتا خوبی هم دارد. از طرف دیگر، همانطور که پیش از این هم وعده داده شده بود، بخش زامبی بازی در ارائه یک تجربه ترسناک هم نسبتا موفق عمل میکند و حمله ناگهانی یک زامبی وحشی از پشت سر یا ظاهر شدن ناگهانی آنها از جایی که اصلا انتظارش را هم ندارید، جامپاسکرهای خوبی را در بازی پدید آورده و برای من یادآور حس تجربه بازی Return to Castle Wolfenstein بود. بخش زامبی بازی همچنین یک سری ویژگیهای شخصیسازی نیز دارد و به مرور زمان و با پیشرفت در بازی، میتوانید از آنها بهره ببرید که حس پیشرفت را بهخوبی منتقل میکنند.
گرافیک و جلوه های صوتی بازی
گرافیک و جلوه های صوتی بازی MW1
صداگذاری بازی در هر دو نسخه اصلی و ریمستر شده بی نقص است. استفاده از صدا پیشه های قدرتمندی مانند بیلی مورای، کیفیت صداپیشگی این اثر را به مراتب بالا برده و از سوی دیگر، شاهد صداگذاری دقیق سلاح ها و تسلیحات جنگی هستیم. در کنار این بخش مهمی از فضاسازی بسیار خوب بازی مدیون صداگذاری زیبای آن است که حس بودن در یک میدان جنگ را به زیبایی به مخاطب منتقل می کند. موسیقی های بازی هم به درستی در مواقع مناسب پخش می شوند و کاملاً همگام با وقایع گیم پلی پیش می روند. آهنگ سازی این اثر را آقای استیفن بارتون (Stephen Barton) بر عهده داشته است. مردی که چندین سال بعد در همکاری با وست و زامپلا، دست به آهنگ سازی عنوان پر سرو صدای استدیو رسپاون یعنی تایتان فال زد. به طور کلی باید گفت که جنگ آوری نوین، در بخش گرافیک و صداگذاری از بهترین های زمان خودش محسوب می شده و حالا هم با عرضه نسخه ریمستر شده، مهمانی زیبا و چشم نواز است که به نسل هشتم آمده.
گرافیک و جلوه های صوتی بازیMW2
یکی از پیشرفتهای بسیار خوب دیگر گرافیکی بازی Depth Of Field جدید بازی و کار کردن سازندگان بر روی Particle Effectها بود. اکنون شما در زمانی که روی یک هدف زوم میکنید آن هدف در مرکز توجه قرار گرفته و باقی محیط اطراف آن به لطف Blur پیشرفته بازی در پس زمینهقرار گرفته و تار میشوند. به همین دلیل اکنون تمرکز بیشتری برای زدن اهداف در شلوغیها خواهید داشت. Motion Blurبازی هم بهبود یافته و در لحظات مختلف به خوبی هیجان را به محیط اطرافتان اضافه میکند. این پیشرفتها در PS4 Pro به وضوح بیشتر هستند و تجربه بازی در آن پلتفرم جذابتر خواهد بود.
صداگذاری و موسیقی در بازی در سطحی فرای خوب قرار دارد. چه خاطره ها که با صدای زیبا و پرابهت شخصیتهایی چون پرایس، گوست و سوپ نساختیم و هنوز هم که هنوز است صدایشان در گوشمان زمزمه میشود. فریادهای Soap کاپیتان را هیچگاه فراموش نکردیم و وقتی این ریمستر را بازی میکنید گویی خاطرات مجددا زنده شده اند و دارند جلوی چشمتان رژه میروند. چه کسی جز صداگذار اصلی پرایس میتواند What The Hell Kind Of Name Is Soap را با آن لحن مردانه و دلنشین بگوید. طبق انتظار در این بازسازی هم از صداگذاران و موسیقیهای بازی اصلی استفاده شده و شاهد هیچ کم و کاستی نیستیم. موسیقی هم در بازی از منو گرفته تا تیتراژ پایانی لحظات به یادماندنی را برای شما میسازد و ریتمش به خوبی در لحظات مختلف تغییر میکند. بیشتر شاهد قطعات هیجانی هستیم که و البته حماسی که کاملا مناسب یک بازی حماسی چون Call Of Duty Modern Warfare 2 است.
گرافیک و جلوه های صوتی بازی WW2
اولین بار پس از تجربه نسخه بتا بازی Call of Duty: WWII بود که ضعف گرافیکی آن به چشم آمد و حتی در آن زمان ابراز امیدواری کردم که شاید در نسخه نهایی بازی، شاهد گرافیک به مراتب بهتری باشیم. اما راستش را بخواهید، گرافیک بازی تا حدود زیادی حالتی ضد و نقیض دارد و نمیتوان خیلی از آن تعریف و تمجید کرد. برای مثال، در حالی که طراحی چهره شخصیتها و حتی انیمیشنهای صورت آنها تا حدودی خوب است، اما طراحی محیطها و کیفیت بافتها آنطور که باید و شاید خوب نیست و در بهترین حالت، معمولی به نظر میرسد. در مثالی دیگر، یکی از مراحل بازی در محیطی برفی جریان دارد و در آن، شاهد راه رفتن شخصیتها روی برف هستیم. این روزها چیزی مثل ماندن رد پای افراد روی برف افکتی است که حتی در بازیهای مستقل هم میتوان آن را مشاهده کرد، اما Call of Duty: WWII فاقد چنین چیزی است و کلا بافت برف فرقی با سطوح دیگر ندارد و بسیار مصنوعی است. این مساله در رابطه با دیگر بخشهای بازی هم صدق میکند و افکتهایی مثل آتش یا انفجارها هم به شکل نسبتا ضعیفی کار شدهاند و در کل، نمیتوان نمره قبولی به گرافیک بازی Call of Duty: WWII داد. البته جنبه مثبت قضیه این است که بازی حتی در شلوغترین صحنهها هم به شکلی کاملا روان اجرا میشود و حداقل شاهد افت فریم یا مشکلات مشابه نیستیم. بهعلاوه با وجود ضعفهایی در زمینه فنی و کیفیت بافتها، بازی از نظر هنری به مراتب شرایط بهتری دارد و حداقل در یک سری مراحل شاهد اتمسفر نسبتا خوبی در بازی هستیم.
اما Call of Duty : WWII هرچه در زمینه گرافیکی مشکل داشته باشد، در زمینه صوتی و موسیقی عملکردی عالی دارد؛ به طوری که مشخص است سازندگان با وسواس خاصی روی صداگذاریها کار کردهاند و صدای تمامی شخصیتها، با چهره و خصوصیاتشان کاملا منطبق است و علاوه بر آن، صداگذاری مواردی مثل انفجارها یا تیرهایی که از کنارتان رد میشوند، به شکلی کاملا طبیعی در بازی کار شده است. به همین دلیل هم پیشنهاد میکنم که برای غرق شدن در اتمسفر بازی و حس و حال واقعی نبردهای آن، حتما از هدفون در تجربه بازی استفاده کنید. از طرفی دیگر، با اینکه در کل شاهد موسیقیهای خوبی در مراحل بازی هستیم، اما موسیقی مرحله پایانی به شکلی بسیار عالی انتخاب شده است و کاملا آن حس انزجار از جنگ را به مخاطب منتقل میکند.