بازی Marvels Avengers
گیم پلی بازی Marvels Avengers
بخش داستانی اصلی بازی Marvel’s Avengers از جوانب دیگری هم محدود شده است. وجود امکان طی کردن برخی از مراحل بهصورت کوآپ، خواه یا ناخواه بازی را از لحاظ گرافیکی فنی عقب نگه داشته است و بارها و بارها در طول دقایق این اثر با کیفیت بصری صرفا قابل قبولی روبهرو میشوید که اصلا در حد و اندازهی سال پایانی نسل هشتم به نظر نمیرسد. این موضوع مخصوصا در انیمیشنهای صورت کاراکترها به چشم میآید و آسیب فراوانی به بسیاری از لحظات احساسی میزند. زیرا کاراکترها به شکلی خالی از جزئیات، حالت صورت خود را تغییر میدهند و در انتقال احساسات بدون استفاده از دیالوگ ضعیف هستند.
همچنین از آنجایی که اکثر دشمنان ظاهر کاملا یکسانی دارند و در طراحی محیطها هم میتوان کپیبرداریهای زیادی را مشاهده کرد، «اونجرز» اسکوئر انیکس از لحاظ بصری بارها به تکرار میافتد. هرچند که انصافا در برخی از لحظات کلیدی داستان بازی شاهد ستپیسهای شلوغ و جذابی هستیم که به شکلی چشمنواز، انگار کنترل یکی از صحنههای اکشن فیلم Avengers را به ما میسپارند.
ماجرا وقتی دردناکتر میشود که با مواردی همچون ضعف سرور در پیدا کردن بازیکن برای تجربهی کوآپ مراحل روبهرو میشویم. چنین اتفاقاتی بهمعنی واقعی کلمه نشان میدهند که «اونجرز» با پذیرش همهی عناصر آنلاین و لوتر هم به بسیاری از نقاط قوت خود آسیب میزند و هم آنچنان نکتهی مثبتی را بهدست نخواهد آورد. پس حداقل کاش داستان اصلی بازی کمی مفصلتر بود و بهصورت کاملا آفلاین و جداشده از اِلِمانهای دیگر اثر پیش میرفت؛ اِلِمانهایی که میخواهند «اونجرز» را بهجای یک بازی ویدیویی تبدیل به یک «سرویس پولساز آنلاین» کنند.
کریستال داینامیکس میخواهد شما را در دنیای محصول خود نگه دارد. پس همهی سیستمهای لوتر و درجهبندی بازی در خدمت همین هدف هستند. بازی بارها بازیکن را نه از لحاظ منطقی که تنها با یک عدد محدود میکند.
این یعنی بهجای آن که مثلا روبهروی یک دشمن حرفهای و خاص قرار بگیرید و واقعا مجبور به تلاش، یادگیری و پیادهسازی تکنیکهای مختلف باشید، صرفا یک عدد تعیینکنندهی پیروزی یا شکست شما است. اگر سطح آیتمهایی که برای کاراکتر خود جمع کردهاید او را به درجهی ۱۴ میرساند، حرفهایترین بازیکن دنیا هم نمیتواند با کاراکتر شما دشمنی با درجهی قدرت ۲۲ را شکست بدهد. در نتیجه گیمر باید به محیطهای سندباکس و نهچندان جذاب بازی بازگردد، سرتاسر آنها را جستوجو کند و با پیدا کردن آیتمها بر قدرت بیمعنی خود بیافزاید.
حتی در بسیاری از مراحل، درجهی سختی بازی هم روی همین منطق ضعیف سوار شده است. به این معنی که گاهی بالا بردن درجهی سختی یک مرحله، صرفا سطح قدرت دشمنان شما را بالاتر میبرد و عملا میگوید که اگر میخواهید این مبارزه را در حالت چالشبرانگیزتر به پایان برسانید، باید به گشتوگذار در محیط و انجام کارهای تکراری بپردازید.
مشکل Marvel’s Avengers فقط در طراحی مرحلهی پیش پا افتاده با محوریت مبارزه با چند ربات نیست. مشکل اینجا است که بازی عملا آرزو دارد که شما بارها و بارها این مراحل مشابه را پشت سر بگذارید. خواه یا ناخواه هم باید پذیرفت که نگاهی کوتاه به چند سال اخیر دنیای بازیهای ویدیویی باعث میشود که اگر چند ماه بعد اسکوئر انیکس به گیمر اجازهی پیشرفت سریعتر در بسیاری از بخشها با خرید درونبرنامهای را داد، نمیتوانیم تعجب کنیم.
«اونجرز» طراحی مرحله را دست کم میگیرد، چون احتمالا باور دارد که مبارزه در نقش مرد آهنی و هالک به اندازهی کافی همهی عاشقان انتقامجویان را جذب بازی خواهد کرد. این تفکر تا چند ساعت واقعا درست از آب درمیآید و اگر جزو افراد بهشدت علاقهمند به داستانهای ابرقهرمانی مارول باشید، بازی Marvel’s Avengers میتواند شما را به خوبی هیجانزده کند.
بازی از سیستم مبارزات بسیار خوبی برخوردار است که تعادلی مثالزدنی در طراحی حرکات ابرقهرمانان دارد. کاپیتان آمریکا و بلک ویدو هرکدام برای بازیکنی که وظیفهی کنترل آنها را برعهده میگیرد، حسوحال خاصی را به ارمغان میآورند و حضور خود در گیمپلی را معنیدار میکنند. آنها صرفا چند شکل ظاهری متفاوت با قابلیتهای یکسان نیستند و واقعا کنترل هرکدام از این ابرقهرمانان احساس منحصربهفرد خود را دارد.
چه زمانیکه با کاپیتان سپر را پرتاب میکنید و سپس با مشتهای محکم از خجالت دشمنان درمیآیید و چه زمانیکه با چکش اسطورهای ثور موانع بزرگ را از بین میبرید، بازی Marvel’s Avengers به شما احساس شیرین بازی کردن در نقش این ابرقهرمانان را میدهد. نکتهی مثبت اصلی این طراحی گیمپلی زمانی به چشم میآید که بازیکن میان این همه تغییر شخصیت گم نمیشود و همواره بهسادگی با سبکهای مبارزهی متفاوت کاراکترها ارتباط برقرار خواهد کرد.
سازنده با درک این نکته که شناخت گیمپلی هرکدام از ابرقهرمانان میتواند پیچیده باشد، آنها را از چند نظر شبیه هم میکند. مثلا اگر کامالا توانایی پرتاب مشت خود به سمت دشمن دور را دارد و آیرون من میتواند با شلیک سراغ حمله به رباتها برود، هالک هم از قابلیت کندن زمین و پرتاب یک تکه سنگ بزرگ به سمت دشمنان برخوردار است. اینگونه عملا هر سه شخصیت قابلیت شلیک از راه دور را دارند و در عین حال این کار را انقدر متفاوت و جالب انجام میدهند که حسوحال کنترل هرکدام از آنها به اندازهی لازم بهخصوص باشد.
جذابیت بالای مبارزه در نقش ابر قهرمان ها در بازی Marvels Avengers
حتما میتوانید حدس بزنید که برخورداری بازی از چنین قابلیتی یک شرط لازم و نه کافی برای موفقیت آن بوده است. زیرا درحالیکه سبک مبارزهی هر ابرقهرمان کشش خود را دارد، دشمنان بهشدت تکراری و برخوردار از الگوهای مبارزاتی پیش پا افتادهای هستند. نتیجه هم آن است که وقتی بخش داستانی اصلی بازی را به پایان میرسانیم، عملا هیچ جذابیتی در نبرد بیشتر با همان دشمنان سابق نمیبینیم.
آن هم وقتی که در اکثر مواقع تمام تعریف بازی از طراحی مرحله فرستادن چندین و چند ربات به سمت شما و شلوغ کردن بیش از اندازهی تصویر است. گیمر بارها در طول بازی احساس میکند که عملا وظیفهای به جز پشت سر گذاشتن نبردهای مشابه، باز کردن صندوقچههای مشابه و زدن چندین و چند دکمه میان سیلی از دشمنان ندارد.
همهی اینها تا زمانیکه درگیر بخش داستانی اصلی هستید، قابل پذیرش به نظر میآید. اما وقتی بازی را عملا تمام میکنید و کاری به جز کامل کردن وظایف چندخطی افراد مختلف ندارید، رفتن به سراغ Marvel’s Avengers کمی بیمعنی میشود. وقتی در عین وجود درخت مهارت برای هر شخصیت، بسیاری از مبارازت بازی نه مهارتمحور که درجهمحور هستند، چرا بازیکن باید روی آنها وقت بگذارد؟
برای افزایش امتیازاتی که منجر باز کردن مواردی همچون لباسهای جدید برای شخصیتها میشوند؟ مگر نه اینکه لباسهای گفتهشده صرفا به درد به چشم آمدن در بخش آنلاین بازی میخورند و مگر غیر از این است که بخش آنلاین بازی صرفا همین مبارزات تکراری را بهصورت شلوغتر و با محوریت چند بازیکن جلو میبرد؟ این دور باطل در همینجا به پایان نمیرسد.
این وسط نباید فراموش کرد که همهی عناصر سازندهی بازی Marvel’s Avengers در دو گروه نکات مثبت و منفی طبقهبندی نمیشوند. مثلا آلبوم موسیقی متن بازی صرفا عملکردی خنثی دارد. به این معنی که بسیاری از بخشهای سازندهی «اونجرز» جدید نه انقدر خوب هستند که در ذهن بازیکن کوچکترین خاطرهای به وجود بیاورند و نه انقدر مشکل دارند که تجربه را بدتر کنند. مثل خود این بازی که عدهای را سرگرم میکند اما به سرعت از ذهن اکثر گیمرها پاک میشود.
وجود این عناصر خنثی، عیوب اصلی بازی را پررنگتر میسازد. زیرا برای نمونه وقتی کارگردانی یک سکانس به اندازهی کافی خوب نباشد، آهنگی هم به گوش نمیرسد که سطح تاثیرگذاری آن روی مخاطب را بالا ببرد. در نتیجه ضعف در کارگردانی به چشم میآید و قاببندیهای نهچندان جذاب سازندگان در نگاه بیننده پررنگتر میشود. دقیقا همانطور که وقتی بخش اصلی داستانی بازی را تمام میکنید و صرفا سراغ مبارزات باقیمانده میروید، ایرادهای طراحی مراحل را تلختر میفهمید.