بازی Resident Evil Zero
Resident Evil Zero که همچون نسخه ایی جذاب و به یاد ماندنی با همان المان های نسخه اول رزیدنت اویل درسال2000 بر روی کنسول N64 عرضه شد و پس از سالها کپکام نسخه ریمستر این بازی برای کنسول های نسل 7 به بعد را روونه بازار کرد.حالت دوربین بازی همون شکل قدیمی است و دست نخورده که حس کلاسیک را القا میکند.
داستان بازی Resident Evil Zero
داستان بازی، از یک سری قتل مشکوک آغاز میشود. جایی که اعضای تیم براوو از نیروهای پلیس استارز برای بررسی این اتفاق به جنگلی در اطراف راکون سیتی اعزام میشوند. با این حال شرایط به خوبی پیش نمیرود و هلیکوپتر حامل این گروه دچار سانحه شده و مجبور به فرود اضطراری میشود. ربکا چمبرز یکی از اعضای این تیم است که به تازگی به عضویت استارز درآمده و قصد دارد به پلیسی کارآزموده تبدیل شود. این گروه خیلی زود با خودرویی واژگون شده روبرو میشوند که پس از بررسی مدارک موجود، مشخص میشود که حامل بیلی کوئِن، افسر سابق ارتش آمریکا و متهم به قتل فعلی بوده و در حال حاضر اثری از بیلی نیست و ماموران حامل وی هم هردو کشته شدهاند. ربکا خیلی زود مامور تعقیب و ردیابی بیلی میشود و همین امر وی را به داخل یک قطار در دل جنگل میکشاند؛ قطاری که مربوط به تشکیلات آمبرلا است و افراد مرتبط با این سازمان را حمل میکند.
در داخل قطار، اوضاع مطابق انتظار ربکا پیش نمیرود و تنها کسانی که به پیشواز وی میروند مسافرین قطار هستند که نه به شکل انسان، که در قالب زامبی از وی استقبال میکنند. البته شخصیت اصلی داستان ما خیلی زود بیلی را هم در این قطار ملاقات میکند و علیرغم لج بازیهای اولیه، پس از مدتی متقاعد میشود که بدون کمک وی شانسی برای زنده ماندن در این وضعیت پیچیده نخواهد داشت. البته بیلی و ربکا تنها افراد «زنده» حاضر در قطار نیستند و مامورین امنیتی آمبرلا هم برای پیدا کردن دلیل مرگ و میر افراد حاضر در آن وارد قطار شدهاند و با دستور مستقیم آلبرت وسکِر و برای مخفی ماندن آلوده شدن مسافرین آن، تصمیم میگیرند تا این قطار را به کل نابود کنند. به هر حال و در نتیجه همکاری بیلی و ربکا، شخصیتهای ما وارد سازمان آمبرلا میشوند و ادامه داستان بازی در این قسمت جریان دارد.
رزیدنت اویل زیرو نقصی از بابت روایت داستانی ندارند، با این حال مشکل اصلی داستان در شخصیتپردازی شخصیتها است. داستان رزیدنت اویل زیرو، نقصی از بابت نحوه روایت ندارد و به لطف میان پردهها و دیالوگهای رد و بدل شده بین شخصیتها داستان خوبی را ارائه میدهد که شاید از لحاظ عمق قابل مقایسه با دیگر نسخههای کلاسیک بازی و علیالخصوص قسمتهای دوم و سوم نباشد، ولی به خوبی پیش زمینهای از چگونگی انتشار ویروس تی در اختیارمان میگذارد و پس از مدتی هم که همزمان با اتفاقات قسمت اول جریان پیدا میکند، به جذابیت آن اضافه میشود. با این حال نقص اصلی زیرو در شخصیت پردازی شخصیتهای بازی است. در این نسخه برای اولین بار در بین نسخههای کلاسیک شاهد حضور دو شخصیت هستیم و در نتیجه انتظار میرود تا شاهد روابط پیچیدهای بین این دو فرد باشیم. ولی روابط بین بیلی و ربکا دقیقا چیزی مشابه برخی سریالهای ایرانی است که ربکا پس از نفرت اولیهای که به بیلی به واسطه به قتل رساندن ۲۳ نفر توسط وی داشت، خیلی زود شیفته این شخصیت میشود و حتی برای نجات وی فداکاری میکند که البته این مساله دو طرفه است.
در یکی از بهترین قسمتهای بازی، شاهد فلش بکی به گذشته بیلی و زمانی که وی در ارتش فعالیت میکرد، هستیم که انتظار میرود این میان پرده دلیل کشتن ۲۳ نفر به دست وی را شرح دهد، ولی کپکام خیلی ساده از کنار این موضوع عبور میکند و تا پایان داستان هم مشخص نمیشود که آیا بیلی واقعا این افراد را به قتل رسانده یا خیر و اگر جواب این مساله مثبت است، دلیل آن چه بوده است؟ شخصیت پردازی نه چندان خوب شخصیتهای بازی باعث میشود تا هرگز حسی را که به کاراکترهایی مثل جیل، کلیر، لئون یا کریس داشتیم به پروتاگونیستهای زیرو نداشته باشیم و این مساله را به جرات میتوان اصلیترین ضعف داستانی این بازی عنوان کرد.
گیم پلی بازی Resident Evil Zero
دو عنوان Resident Evil و Resident Evil 0 از موتور گرافیکی مشابهای استفاده میکردند که به نظر من بهترین و زیباترین استایل وحشت بقای کلاسیک را به تصویر میکشید. نورپردازی، محیطهای پس زمینهی از پیش رندر شده به شدت جذاب، سایهها و… همگی اتمسفری خارقالعاده را خلق میکردند که حتی تا امروز هم به زیبایی جلوه میکنند و به هیچ عنوان حس و حال کهنگی به خود نگرفتهاند. نسخهی ریمیک قسمت ابتدایی مجموعه فضاسازی مثال زدنی را حتی با استانداردهای عناوین مدرن به نمایش میگذاشت و RE0 نیز از این قاعده مستثنی نبود و کپکام تا حد زیادی از قدرت موتور گرافیکی بازی بهره برد.
دوربین ثابت در حالی که امروزه در نگاه بسیاری منسوخ شده محسوب میشود اما شخصا عاشق آن هستم و هر گاه که میبینم سازندگان مستقل ژانر ترس از آن در آثار خود بهره میبرند به شدت ذوق زده میشوم. دلیل این علاقه نیز صحنهسازیهایی است که به لطف آن انجام شده و تجربهی آثار وحشت بقا را به نحوی خاص اتمسفریک میکند.
قدم زدن در راهروهایی که نوری شمع گونه دیوارهای آنها را روشن کرده و سوسو میزنند، محیطهای پس زمینهای که شما را در خود میبلعند، اتاقهای منزوی که دیوارهایش ناله کنان از اتفاقات وحشتناکی که شاهدش بودند دم میزنند و دلهرهای که هنگام تغییر زاویهی دوربین و ورود به محیطی جدید داشتیم، طنین صدایی که دائما در مغزمان نجوا میشد، چه چیزی انتظارم را در گوشهی دیگر این دیوار میکشد؟
همهی این موارد در نسخهی ابتدایی وجود داشت و در نسخهی صفرم به اوج خود رسید چرا که کپکام شروع به بهینهسازی هر چه بیشتر این آرت استایل تازهی مجموعه کرد و شخصا فکر میکنم در این نسخه شاهد هنر فضاسازی وحشت بقای کلاسیک در اوج خود بودیم.
در Resident Evil Zero HD، فعالیتهای شما در کل به سه بخش تقسیم میشوند. اول گشت و گذار در محیط برای پیدا کردن آیتمها و جاسازی آنها در قسمت موردنظر است که در این بین باید با زامبیها، موجودات جهش یافته مثل سوسک و عنکبوتهای غول پیکر و هانترها مبارزه کنید. سپس نوبت به حل معماها میرسد که از قضا از این حیث شاهد پازلهای جالبی هم در بازی هستیم که اکثرا بر اساس همکاری بیلی و ربکا طراحی شدهاند و به عنوان نمونه میتوان معمای اتاق شطرنج را نام برد. آخرین بخش گیمپلی بازی هم مبارزه با غول آخرها است که در کل هفت مورد مبارزه این شکلی در بازی داریم که از مبارزه با یک عقرب غول پیکر تا نبرد با تایرنت را شامل میشوند.
خوشبختانه تمامی قسمتهای گیمپلی بازی سرگرم کننده و لذت بخش هستند و در طول مدت زمان ۶-۷ ساعته بازی هرگز حس تکراری شدن به گیمر دست نمیدهد. با این حال این بخش از رزیدنت اویل زیرو هم خالی از مشکل نیست و اصلیترین مشکل درجه سختی بازی است. سری Resident Evil و مخصوصا نسخههای قدیمیتر آن از اصلیترین بازیهای سبک ترس محسوب میشوند و سخت بودن بازی عاملی تاثیر گذار در القای صحیح این حس ترسناکی است. با این حال کپکام به طرز عجیبی نسخه زیرو بازی را آسان کرده است و حتی در سختترین درجه سختی بازی هم چالش خاصی برای گیمر ایجاد نمیشود. چرا که اولا مهمات و آیتمهای سلامتی به وفور در بازی یافت میشوند و هرگز مثل نسخههای دیگر مجبور به مبارزه با چاقو نخواهید شد و علاوه بر آن وجود Ink Ribbonهای بیش از حد باعث میشود تا به دفعات دلخواه امکان ذخیره بازی را داشته باشید و تنها چالش شما در این بین رسیدن از یک اتاق ذخیره به اتاق بعدی خواهد بود. حتی باسفایتهای بازی هم سختی قابل توجهی ندارند و همین امر آسیبی جدی به هیجان بازی وارد میکند که خب ایراد کمی هم نیست؛ چرا که یکی از اصلیترین دلایل لذتبخش بودن اتمسفر سری بازیهای اویل همین حس دلهره و ترس است که به لطف درجه سختی پایین هرگز آن را در این نسخه از بازی تجربه نمیکنیم و حتی در برابر سرسختترین دشمنان هم میتوانید با شلیک چند گلوله شاتگان پیروز میدان باشید.
مورد بعدی در مورد روند بازی، بحث ارزش تکرار آن است. مثلا در نسخه سوم از سری رزیدنت اویل، پس از اتمام بازی حالت «مزدوران» فعال میشد یا میتوانستید با سلاحهای بهتر و با مهمات نامحدود مجددا بازی را تجربه کنید. زیرو گزینههای اینچنینی در اختیار گیمر قرار نمیدهد و آنها را با حالت Wesker Mode جایگزین کرده است. در این حالت همانطور که از نام آن پیدا است، میتوانید با شخصیت آلبرت وسکر بازی را تجربه کنید. این شخصیت در اصل جایگزین بیلی میشود و شخصیت ربکا هم کماکان در بازی وجود دارد و فقط به جای لباس گروه استارز، لباسی سیاه رنگ و چرمی به تن کرده که مشابه پوشش وسکر است. در این حالت میتوانید از تواناییهای منحصر به فرد وسکر مثل شلیکهای لیزری و حرکت بسیار سریع استفاده کنید و جز این موارد نکته خاصی به بازی اضافه نمیشود که خیلی ارزش تکرار آن را بالا ببرد.
یکی دیگر از مواردی که در رزیدنت اویل زیرو گاهی آزار دهنده میشود، سیستم Inventory بازی است. مدیریت آیتمها همواره در نسخههای کلاسیک ایول امری ضروری بوده و باید برای داشتن فضای کافی با چند آیتم خداحافظی میکردید یا آنها را در قسمتی برای روز مبادا انبار میکردید. با این حال زیرو این رویه را تا سرحد اعصاب خرد کن بودن ادامه داده و در بسیاری از مواقع فقط میتوانید یک سلاح و آیتمهای ضروری (آیتمهایی که برای پیشروی در بازی به آنها نیاز دارید) را حمل کنید و گاهی حتی برای این آیتمها هم با مشکل جا مواجه خواهید شد که هرگز نکته مثبتی برای بازی محسوب نمیشود.
گرافیک و جلوه های صوتی بازی Resident Evil Zero
در کنار گرافیک فنی معمولی، گرافیک هنری بازی هنوز هم مثل بقیه نسخههای کلاسیک سری زیبا است و ثابت میکند که حتی گذر زمان هم نمیتواند ارزش هنر را پایین بیاورد. اتمسفر کلی بازی و طراحیهای محیطی آن به بهترین شکل ممکن صورت گرفتهاند و علیرغم این که تنوع محیطی کمی در بازی دیده میشود، ولی همین موارد موجود هم کاملا زیبا هستند. از شب بارانی که بر روی سقف قطار حرکت میکنید و قطرات باران به شدت با شما برخورد میکنند گرفته تا طراحی محیطهای صنعتی مرکز تحقیقاتی آمبرلا همگی به بهترین شکل صورت گرفتهاند و فضاسازی بسیار زیبایی را در بازی شاهد هستیم که میتواند به خوبی گیمر را در خود غرق کند.
یکی دیگر از مواردی که تاثیر زیادی بر اتمسفر یک بازی دارد، موسیقیهای استفاده شده در آن است که در این مورد زیرو ترکیبی عالی از موسیقی و سکوت را ارائه میدهد. سکوتی که در برخی قسمتهای بازی حاکم میشود حکم آرامش قبل از طوفان را دارد و خیلی زود خود را در برابر زامبیها یا دشمنان دیگر خواهید یافت. موسیقی آرامش بخش اتاقهای ذخیره هم در این نسخه به زیبایی هرچه تمامتر نواخته میشود و علیرغم این که بیرون از اتاق هم خیلی خطرناک نیست، ولی این موسیقی کماکان لذت بخش است. در بخش باس فایتها هم آهنگ تندی پخش میشود که هیجان خوبی به این بخشها میبخشد. در کنار موسیقی خوب، صداگذاری بازی کاملا معمولی است و از صدای شلیک اسلحهها گرفته تا صداگذاری شخصیتها و دشمنان همگی در این سطح هستند. البته صدای ماشین تایپ در حین ذخیره کردن بازی کماکان لذت بخش است.