مجموعه رزیدنت ایول، از زمانیکه نسخه اولش عرضه شد و ما را با جهان زامبیزدهاش آشنا کرد، تا امروز دستخوش تغییرات زیادی شده و از خیابانهای راکون سیتی تا روستایی در آفریقا، ما را درگیر ماجراهای خودش کرده است. در لابهلای تمام نسخههای اصلی و فرعی و بازیهای آنلاین که اصلا بهتر است در موردشان صحبت هم نکنیم، نسخههای اصلی و شمارهدار این بازی در جدیدترین ایستگاه به Resident Evil Village یا همان رزیدنت ایول 8 رسیدهاند. بازی که دنباله نسخه هفتم است و باید ببینیم که کپکام، در این نسخه چقدر در ارائه تجربهای خوب از رزیدنت ایول موفق ظاهر شده است. پس لطفا اول بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا بعد بیشتر در مورد آن صحبت کنیم:
داستان بازی resident evil village
قبل از اینکه سراغ Resident Evil Village برویم، لازم است تا فلشبکی به رزیدنت ایول ۷ بزنیم. وقتی کپکام برای اولینبار این بازی را معرفی کرد، تغییر زاویه دوربین آن به اولشخص و حتی حضور یک شخصیت کاملا جدید، مواردی بودند که واکنشهای ضد و نقیض طرفداران را در پی داشتند. البته که این واکنشها کاملا هم بهحق بود؛ چرا که خب وقتی در مورد یک مجموعه قدیمی و ریشهدار صحبت میکنیم، پذیرش تغییرات آن در ابتدا کار سادهای نخواهد بود. اما واقعیت این است که رزیدنت ایول، خیلی وقتها در همین تغییرات به اثری خاطرهانگیز تبدیل شده است و شاید بهترین مثال برای این موضوع هم رزیدنت ایول ۴ باشد و خب پس از بازی مثل رزیدنت ایول ۶، مشخص بود که باز هم تغییری دیگر لازم است.
به هر حال رزیدنت ایول ۷ عرضه شد و با اینکه تجربهای بینقص نبود، اما نکات امیدوارکنندهای هم داشت؛ کپکام حداقل در بخشی از بازی آن حس خاص رزیدنت ایولی را ارائه میکرد و حتی با وجود اینکه بخشی دیگر از آن هم باز تکرار همان اشتباهات گذشته بود، ولی تجربه کلی اثر بهشکلی بود که میشد به آینده امیدوار بود. حال همان آینده موردانتظار، در قالب Resident Evil Village از راه رسیده و از قضا سازندگان این بار بیشتر روی همان جنبههایی از نسخه قبلی و حتی بازیهای قبلی تمرکز کردهاند که خیلی از طرفداران دوستشان دارند و جدا از بحث علاقه، به هر حال امضای این مجموعه هستند و طبیعی است که بودنشان میتواند به بهتر شدن تجربه بازی هم کمک کند.
داستان Resident Evil Village، پس از وقایع نسخه قبلی آغاز میشود. ایتن وینترز حالا همراهبا میا، همسرش و همینطور دخترش زندگی بهظاهر آرامی دارند. اما این آرامش خیلی ماندگار نیست و همانطور که بارها در تریلرها هم دیدهایم، یک شب با دزدیده شدن دختر ایتن، آن هم بهدست کسی که انتظارش نمیرود، همهچیز خراب میشود. همین اتفاق پای ایتن را به روستایی باز میکند که از همان برخورد اول، میتوان مرگ و بدبختی را در جایجای آن دید. کلیت داستان بازی، سرراست است و پس از مدتی گشتن در روستا و پشت سر گذاشتن اتفاقاتی، متوجه میشویم که ایتن برای رسیدن به دخترش اول باید سراغ چهار شخصیت از چهار خاندان مختلف برود و درنهایت هم با خود مادِر میراندا ملاقات کند که راس هرم آنتاگونیستهای بازی است.
اما خب این سرراست بودن داستان، اصلا بهمعنی بد یا ضعیف بودن آن نیست؛ چرا که کپکام همین داستان ساده را با روایت خوبی تقدیم مخاطب میکند و از آن مهمتر، جهان بازی پُر شده از موارد مخفی مثل یادداشتهایی که خواندن آنها، لایههای بیشتری از داستان را برملا میکند و مخصوصا طرفداران قدیمی مجموعه، یا حتی افرادی که فقط همین رزیدنت ایول ۷ را بازی کرده باشند، با خواندن این نوشتهها و دقت به جزییات، میتوانند اطلاعات ارزشمندی در مورد شخصیتها یا چگونگی ربط پیدا کردن وقایع این نسخه به گذشته پیدا کنند.
همینطور کپکام یک سری پیچش داستانی بسیار خوب را هم در بازی قرار داده که کمک زیادی به جذابیت روایت آن میکنند و درست در جایی که انتظارش را ندارید، اتفاقاتی میافتد که میتواند پاسخگوی خیلی از سؤالهایتان باشد. درنهایت هم همهچیز به یک پایانبندی تأثیرگذار و باکیفیت ختم میشود که هم سرانجام ارزشمندی برای این نسخه است و هم برای نسخه یا حتی نسخههای احتمالی بعدی پایهریزی میکند. اما با وجود همه این ویژگیهای خوب، یک مسئله در بازی خیلی سطحی و ساده اجرا شده و آن چیزی نیست جز شخصیتپردازی برخی از کاراکترهای منفی بازی و مخصوصا خاندان دُمیترِسک (این اسم در بازی توسط خود کاراکتر به این شکل تلفظ میشود) که از قضا بار زیادی از تبلیغات بازی روی دوش آنها بود و همین انتظار از این لیدی و دخترانش را بهشدت بالا برده بود.
شخصیت پردازی بازی
منظورم از شخصیتپردازی سطحی چیست؟ ببینید وقتی در مورد رزیدنت ایول صحبت میکنیم، نمیتوانیم آن گذشته درخشان بازی را در هیچ جنبهای فراموش کنیم و یکی از بخشهایی که مجموعه همیشه درخشش خاصی در آن داشت، معرفی و چگونگی استفاده از آنتاگونیستها بود. از همان نمسیس معروف رزیدنت ایول ۳ گرفته تا وسکر و مستر ایکس و خیلیهای دیگر، یا با نقششان در داستان و پیچیدگیهای شخصیتی فوقالعاده در ذهنمان ثبت شدهاند یا با حضور پررنگ در روند بازی و رقم زدن رویاروییهای فراموشنشدنی. اما حالا به Resident Evil Village برگردیم؛ در این نسخه راستش را بخواهید با اینکه شخصیتپردازی خودِ ایتن وینترز بهخوبی صورت گرفته و این کاراکتر میتواند جایی در دل مخاطب باز کند، اما برخی از شخصیتهای مخصوصا منفی، صرفا انگار ادای جذاب و قوی و خطرناک بودن را در میآورند و بازی، آنطور که باید نمیتواند از پتانسیلشان استفاده کند یا رویارویی با آنها را به تجربهای تبدیل سازد که سطحی و فراموششدنی بهنظر نرسد.
برای درک بهتر این موضوع، مثلا در نظر بگیرید که در نمایشهای قبل از بازی، کپکام تمرکز فوقالعادهای روی خاندان دُمیترِسک داشت. همین هم ناخودآگاه این انتظار را ایجاد میکرد که قرار است با شخصیتهایی بسیار خاص روبهرو باشیم که بلای جان ایتن در بازی باشند. اما خب در عمل اتفاقی که میافتد، این است که خیلی زود در بازی با این افراد روبهرو میشویم و نه قسمتهایی که خود لیدی به سبک مستر ایکس دنبالمان میکند آنقدر چالشبرانگیز و تنشزا هستند و نه حتی مبارزه با این کاراکتر یا دخترانش. این قضیه مخصوصا در مورد سه دختر لیدی بیشتر هم صدق میکند و مبارزه با هر سه آنها، دقیقا یک روال مشابه دارد و صرفا با انجام دادن دو کار ساده و شلیک مستقیم، میتوانید این نبردها را پشت سر بگذارید. این قضیه در مورد خود لیدی هم صدق میکند و حتی در برخی از باس فایتهای بعدی بازی هم دیده میشود و اغراق نیست اگر بگویم که جذابترین مبارزه شما با یکی از بزرگان چهار خاندان، مبارزهای است که کمترین میزان اکشن را دارد!
گیم پلی بازی
اما با وجود این مسئله، Resident Evil Village در مجموع گیمپلی واقعا خوبی دارد و از همه مهمتر، بالانس بسیار خوب بازی است. این بالانس از یک طرف در پایبندی Village به ریشههای مجموعه و در عین حال مدرن بودن آن دیده میشود و از طرفی هم تمام جنبههای گیمپلی، از قسمتهای اکشن گرفته تا بخشهای پازل و گشتوگذار به یک اندازه در آن مهم هستند. برای مثال، یکی از بهترین ویژگیهای این نسخه، تشویق و حتی الزام بازیکن به گشتن در محیطها است و بخشهای واقعا خوشساختی از بازی را داریم که در آن برای رسیدن به هدف، باید محیطها را درست مثل نسخههای کلاسیک بگردید و با پیدا کردن آیتمهای موردنظر، درنهایت از مانعِ پیشِرو عبور کنید.
Resident Evil Village البته به روشهای مختلفی برای این گشتوگذارها ارزش قائل میشود؛ خواه این ارزش قائل شدن پیدا کردن یک آیتم مخفی در محیط باشد یا روبهرو شدن با مینی باسی که نبرد با او کاملا اختیاری است. این ویژگی حتی عاملی است که پس از تمام شدن بازی هم بازیکن را به تجربه مجدد آن و پیدا کردن مواردی که جا ماندهاند، تشویق میکند و ارزش تکرار بالایی به اثر میبخشد.
به همین روال با اینکه پازلهای بازی خیلی هم فوقالعاده نیستند و برای حل کردنشان خیلی به دردسر نمیافتید، ولی همین که سازندگان برای جنبه معمایی بازی ارزش قائل شدهاند و پازلهای مختلفی را برایش در نظر گرفتهاند، ارزشمند است و کمک خیلی زیادی به کاملتر شدن گیمپلی بازی میکند. این پایبندی به اصول و امضاهای رزیدنت ایولی، حتی در اکشنهای بازی هم دیده میشود؛ دشمنان در این نسخه در مقایسه با رزیدنت ایول ۷ بسیار متنوعتر شدهاند و هر دشمنی، از لایکانها گرفته تا زامبیها و موجودات پرنده، سبک مبارزهای خاص خودش را طلب میکند. اما خب همیشه هم مبارزه تنها راه نیست و مثل نسخههای قدیمیتر، خیلی وقتها فرار هم میتواند گزینه بسیار ایدهآلی باشد؛ مخصوصا که بازی چندان هم در دادن مهمات دست و دلباز نیست و خیلی خوب آن حس تلاش برای بقا را از این طریق و همینطور بهلطف بخش ساخت و ساز آیتم ارائه میدهد که وادارتان میکند تا پیش از ساخت هر آیتم، برای ضرورت آن باتوجهبه منابعی که دارید فکر کنید و این جنبهها، در درجه سختیهای بالاتر پررنگتر هم هستند.
بهطور دقیقتر، در نسخههای قدیمیتر یک ترس خاص بر این مجموعه حاکم بود؛ ترس حضور در دنیایی زامبیزده و خیابانهای تاریک راکون سیتی یا راهروهای باریک بناهای مختلف که گاهی هم با حضور دشمنانی چون نمسیس، این وحشت همیشگی بیشتر هم میشد. وقتی رزیدنت ایول ۷ عرضه شد، کپکام نوع نسبتا متفاوتی از ترس را این بار مبتنی بر استفاده درست از جامپ اسکرها یا با محوریت نمایش خشونت و روبهرو کردن بازیکنان با موجوداتی وحشی به سبک فیلمهای اسلشر بهتصویر کشید. اما مسئلهای که در رابطه با رزیدنت ایول ۸ پیش آمده، این است که عملا به جز در چند قسمت محدود که از قضا مثل بخش مرتبط با عروسکها جزو بهترین دقایق آن هم بهحساب میآیند، بازی خیلی تمایلی به القای وحشت و ترساندن مخاطب، حالا به هر نوعی ندارد و نهایتا مثلا رو به نمایش نوعی از خشونت میآورد که نهتنها کمکی به حس ترس نمیکند، که گاهی حتی لوس هم بهنظر میرسد یا اینکه سراغ یک سری صحنههای تعقیب و گریز میرود که حتی این موارد هم چندان تنشزا نیستند.
البته که این حس بهنوعی به شکلی عمدی و برگرفته از تصمیم خود سازندگان است؛ چرا که چند روز پیش اعلام کردند خیلی از بازیکنان از میزان ترس رزیدنت ایول ۷ شاکی بودند و به همین دلیل هم در رزیدنت ایول ۸ شاهد ترس ملایمتری هستیم. اتفاقی که اگر نظر من را بخواهید، نتیجه خیلی خوبی روی این جنبه از بازی نداشته و جدا از بحث ترسناک بودن یا نبودن، Resident Evil Village درواقع حالتی بلاتکلیف در ارائه حس ترس دارد و خیلی وقتها، با اینکه بازی پتانسیلش را دارد، اما انگار خودش درگیر یک نوع ترس از ترساندن مخاطب است و نمیتواند به هویت مشخصی در این زمینه برسد. اما با درنظرگرفتن این مسئله، اجازه بدهید بگویم که Resident Evil Village کماکان از نظر اتمسفر و فضاسازی، به جرات بهترین نسخهای از این مجموعه از زمان رزیدنت ایول ۴ تا به امروز در بین قسمتهای اصلی است و از این نظر هم خیلی شبیه به یک رزیدنت ایول واقعی است.
بهمحض اینکه اولینبار از لابهلای درختان وارد محیط روستا میشوید و در دوردست قلعهای را میبینید، فضای بازی یادآور یک نمونه تاریکتر و خفهکنندهتر از رزیدنت ایول 4 است که البته با وجود الهام گرفتن از فضای این نسخه، هویت منحصربهفرد خودش را هم دارد. این فضاسازی درجهیک نهتنها به مرور زمان از بین نمیرود که جلوتر در قلعه دُمیترِسک جایش را به یک عمارت با راهروهای تنگ و تو در تو میدهد که بازهم کاملا وفادار به محیطهای فراموشنشدنی نسخههای کلاسیک است و لذت گشتن آن و حل معماهایش که در این محیط پررنگتر هم هستند، دست کمی از آن لذت گشتن در عمارت اسپنسر یا اداره پلیس راکون سیتی ندارد.
این اتمسفر معرکه تا آخر بازی هم با قدرت تدام دارد و روبهرو شدن با هریک از چهار خاندان بازی، در یک فضای متفاوت و متنوع اتفاق میافتد که انصافا هم همگی طراحی بصری و اتمسفر درجهیکی دارند و یک نکته خیلی مهم هم اینکه تغییر و تنوع محیطهای بازی در گذر زمان، بازهم برگرفته از فرمولی رزیدنت ایولی است که قطعا برای قدیمیها، ارزشمند خواهد بود.
Resident Evil Village برای رسیدن به چنین اتمسفری، از عناصر مختلفی بهره برده که یکی از مهمترینِ آنها، کیفیت عالی گرافیک فنی و هنری بازی است. جزییات محیطها، شخصیتها و دشمنان در نسخه جدید رزیدنت ایول در سطح بسیار بالایی قرار دارد و افکتهای تصویری و در راس آنها نورپردازی هم باعث شده تا بازی، همیشه پتانسیل شگفتزده کردن مخاطبش را با زیبایی بصری خودش داشته باشد. این وسط حداقل در نسخه پی سی، همهچیز شدیدا بهینه و روان اجرا میشود و بهجز در یکی دو صحنه از نبرد با دختران خونآشام لیدی که بیشتر شبیه یک باگ است و افت فریم بههمراه دارد، همهچیز در روانترین حالت ممکن اجرا میشود. به همین میزان سازندگان از موسیقی و مخصوصا صداگذاریها هم برای بهتر کردن اتمسفر کلی بازی بهشکلی معقول و نه اغراقشده استفاده کردهاند که ارزش تحسین دارد.
نقاط قوت
- روایت داستان باکیفیت با پیچشها و پایانبندی مناسب
- اتمسفر بسیار تاثیرگذار و ایدهآل
- تعادل عالی بین اکشنهای جذاب و لحظههای آرام و معمامحور
- ارزشمند بودن گشت و گذار در جهان بهلطف موارد مخفی مختلف
- داشتن حس یک رزیدنت ایول کلاسیک در ظاهری مدرن
- ویژگیهای کاربردی چون ساخت و ساز و فروشگاه بازی
- گرافیک چشمنواز و مخصوصا طراحی عالی محیطها
این نسخه شامل:
- Resident Evil Village
- Resident Evil Village VR mode
- Trauma Pack
- Resident Evil Re:Verse