بازی Battlefield Hardline
معمولا هر وقت اسم Battlefield را میشنویم به یاد یک میدان جنگ بزرگ و نبرد بین دو یا چند کشور بزرگ میوفتیم. اصلا اسم بازی به معنای میدان جنگ است. Battlefield 1942 اولین بازی این سری بود که در سال ۲۰۰۲ برای رایانههای شخصی منتشر شد. از آن زمان تاکنون ۱۱ نسخه از این سری جذاب منتشر شد و در سالهای اخیر شاهد رقابت شدید آن با سری Call of Duty بودهایم. در سال ۲۰۱۳ و با انتشار بازی Battlefield 4، مجموعه به روزهای اوج خود رسید و نبرد بین Battlefield و سری CoD وارد مرحلهای تازه شد.
در واقع این نسخه از هر نظر آنقدر خوب بود که میتوان آن را به عنوان اولین بازی تیراندازی باکیفیت نظامی نسل هشتم معرفی کرد. اما در بازی جدیدی که از سری بازیهای Battlefield منتشر شده، شاهد سنتشکنی و تغییرات گسترده هستیم. تغییراتی که گستردگی فراوانی داشته و با B4 فاصلهی زیادی گرفته است. با توجه به این تغییرات حتی دیگر نمیتوان بخش تکنفرهی این بازی را به نبرد هر ساله و تکراری با CoD کشاند! از همان روز اول و معرفی Battlefield: Hardline بود که طرفداران به شدت از اقدام Electronic Arts متعجب شدند. بازی اینبار به جای روایت یک جنگ نظامی، به سراغ نبرد بین دزد و پلیس رفته بود.
از آن عجیبتر آنکه مشخص شد استودیوی ویزرال گیم (Visceral Game) که پیش از این سری Dead Space را به عنوان بزرگترین بازی خود در کارنامه داشت، در ساخت نسخهی جدید نقش اصلی را دارد. چطور ممکن است که این استودیو بدون تجربهی قبلی به ساخت یک تیراندازی اول شخص روی بیاورد؟! در همان ابتدا EA سعی زیادی کرد تا نشان دهد دایس (DICE) سازندهی اصلی سری نیز در کنار ویزرال مشغول کمک و آماده سازی بازی Hardline است و جای نگرانی برای این بازی وجود ندارد. اما از همانجا باز هم به موفقیت بخش تک نفرهی بازی شک داشتم.
حالا این بازی منتشر شده و ما آن را مورد بررسی قرار دادیم. در واقع زومجی تنها بخش تکنفرهی بازی را زیر ذرهبین خود قرار داده و این مطلب در کنار امتیازات ثبت شده در انتهای آن، تنها مربوط به بررسی این بخش است. این بازی دنبالهروی بازیهای قبلی مجموعه نیست و تنها نام بتلفیلد را یدک میکشد.
در همین ابتدا باید بگویم که تا جای ممکن قصد مقایسهی BH را با بازیّهای قبلی ندارم. در واقع با این فرض بازی را بررسی میکنم که با یک بازی جدید طرف هستم و نه یک دنباله از سری Battlefield! چرا که هیچ شباهتی بین BH و نسخههای قبلی سری وجود ندارد. تنها در بحث مربوط به گرافیک گریزی به پیشرفتها و پسرفتها در مقایسه با نسخههای قبلی خواهم زد.
Battlefield Hardline (به اختصار BH) به نبرد پلیس با گروههای خلافکار و عمدتا مافیای مواد مخدر میپردازد. شما در نقش نیکولاس مدوزا یکی از نیروهای پلیس شهر میامی به بازی خواهید پرداخت. پلیسی وظیفه شناس که به دلایلی در ابتدای بازی او را در لباس یک زندانی مشاهده میکنید. به نظر میرسد او خلافی انجام داده و شاید هم برایش پاپوشي دوخته شده باشد!
این سوالات در همان ابتدای بازی به ذهن مخاطب میرسد. با پیشروی در بازی به جواب سوالات خود خواهید رسید و سرنوشت مدوزا را قبل و بعد از دستگیری دنبال خواهید کرد. به غیر از او شخصیتهای دیگری نیز در بازی حضور دارند که از مهمترین آنها میتوان به کاراگاه زنی اشاره کرد که در اکثر مراحل بازی در کنار مدوزا حضور دارد.
این کاراگاه Khai Minh Dao نام دارد. حضور در کنار او و انجام ماموریت در نگاه اول جالب به نظر میرسد، به خصوص اینکه او به عنوان یک زن بسیار جدی و خشن رفتار میکند. تایسون لچفورد (Tyson Latchford) و مارکوس بون (Marcus ‘Boomer’ Boone) نیز از شخصیتهای مهم بازی به شمار میروند که همواره در کنار شما هستند.
داستان بازی با کارگردانی ایان میلهام روایتی سریالی و اپیزودیک دارد. میلهام که پیش از این به عنوان کارگردان هنری بازی Dead Space نقش پر رنگی در موفقیت نسخهی دوم آن داشت، حالا سعی در خلق یک داستان سریع و جذاب پليسي را دارد. داستانی که جنبههای مختلفی از درام، خشم، هیجان و حتی کمدی را درون خود داشته باشد و در طول ۱۰ اپیزود بازی تنوع ایجاد کند.
بازی در مجموع داستان خوبی را ارائه میدهد اما از وجود کلیشههایی نیز رنج میبرد. ایدهی اینکه یک شخصیت در ابتدای بازی مورد اعتماد و احترام شما باشد و در انتها از یک دوست به یک دشمن تبدیل شود، از کجا آمده که در اکثر بازیهای این روزهای دنیای بازیهای ویدیویی شاهدش هستیم؟ آن هم در بازیهای خطی که شما صرفا نظارهگر داستان هستید و اعتماد کردن یا نکردن شما به شخصیتها فرقی در روند بازی ایجاد نخواهد کرد. صرف نظر از اینگونه کلیشهها شاهد روایت سریع داستان بودیم که در برخی قسمتها به دلیل ضعف در طراحی مراحل حوصلهی شما را سر خواهد برد.
در واقع سریع و کند بودن روایت داستان در دل گیمپلی باعث شده تا حس کنید با یک داستان خسته کننده طرف هستید که اینطور نیست. شخصیتها خوب طراحی شدهاند و میتوان ارتباط خوبی با آنها برقرار کرد و روند کلی داستان را از ابتدا تا انتها به شکل بسیار جالبی در دل یک سریال روایت میشود.
همه چیز شبیه به یک مینی سریال تلویزیونی طراحی شده که حاوی ۱۰ اپیزود است. جالب اینجاست که اگر در میان بازی از آن خارج شوید، مثل یک تبلیغ تلویزیونی در چند ثانیه اتفاقات هیجان انگیز اپیزود بعدی را خواهید دید. دفعه بعد که برگردید و مشغول ادامهی بازی شوید، قبل از شروع خلاصهای از اتفاقات مهم قبلی را مشاهده خواهید کرد. در ابتدای بازی و پس از انجام اپیزود نخست که بسیار کوتاه بود، یک ساعتی صبر کردم تا بقیهی مراحل نصب شوند و در دسترس قرار بگیرند. اپیزودهای دیگر بازی به هیچ وجه به اندازهی اپیزود ابتدایی کوتاه نیستند و حتی در بعضی اوقات بیش از اندازه طولانی و تا حدودی خسته کننده میشوند.
همانطور که بارها اشاره کردم با یک بازی کاملا متفاوت طرف بودیم که نمونهی آن در دنیای بازیهای ویدیویی را به سختی میتوان پیدا کرد. شاید اگر L.A.Noire را کوچکتر و محدودتر کنیم و ژانر آن را به یک تیراندازی اول شخص تبدیل کنیم، میشود تا حد زیادی با هاردلاین مقایسه کرد! اما بهتر است به فکر مقایسه کردن نباشیم. سوژهی پلیس متاسفانه مورد استقبال سازندگان بازی قرار نگرفته تا بازیهای بزرگ و دقیقی مانند L.A.Noire را بیشتر تجربه کنیم.
حالا با یک تیراندازی اول شخص وارد چنین فضایی شدهایم که نمیداند روی اکشن تمرکز کند یا روی کاری که واقعا یک پلیس باید انجامش دهد! این را در همان ابتدای بازی حس کردیم! اینکه شما به عنوان یک پلیس تا جای ممکن باید بدون خشونت و ریختن خون ماموریت خود را به پیش ببرید و مجرمین را دستگیر کنید و از طرفی نام بتلفیلد خود به تنهایی از راه میرسد و شما رو مجبور به شلیک کردن به سمت دشمنان و کشت و کشتار میکند تا تبدیل به قاتلترین پلیس دنیا شوید!
معمولا در هنگام مواجه شدن با خلافکاران میتوان آنها را بدون هیچ دردسری دستگیر کرد. کافی است نشان پلیس را به آنها نشان دهید تا سلاح خود را بر زمین انداخته و تسلیم شوند. اگر حداکثر سه نفر در مقابل شما وجود داشته باشند باز هم به راحتی میتوانید هر سه را دستگیر کنید و از کشتنشان صرف نظر کنید. اما اگر نشان پلیس را به چند نفر نشان دهید، به سمتتان شلیک میکنند. اما چه بلایی بر سر منطق آمده است؟
سالنی تصور کنید که مثلا ۱۰ فرد مسلح در آن مشغول نگهبانی هستند و به نظر میرسد با هیچ کسی شوخی ندارند. شما در بازی به سمت یکی از این افراد حرکت کرده و او را در موقعیت مناسبی گیر میاندازید و نشان پلیس را به او نشان میدهید. او نه مقاومتی میکند و نه حتی با یک فریاد ساده همدستان خود را از وجود یک پلیس در سالن مطلع میسازد!
این موضوع وقتی مسخره میشود که شما سه نفر را تسلیم خود کردهاید و با آرامش مشغول دستبند زدن به نفر اول هستید و دو نفر دیگر منتظر ماندهاند تا نوبتشان شوند و در همان منطقه تعداد بسیار زیادی دشمن وجود دارد که میتوانند به کمک این سه نفر برسند!
از آن گذشته، مدوزا این همه دستبند را دقیقا از کجا آورده است؟!بعد از دستبند زدن به دشمنان، آیا آنها به خواب فرو میروند؟ چنین مشکلاتی حتی در درجات سختی بالا نیز وجود دارد. بازی نیز با دادن XP بیشتر، شما را تشویق به دستگیری مجرمان میکند تا مشغول کشتن آنها نشوید. اما در بسیاری از مواقع مجبور به کشتن آنها هستید چرا که آنها به شما حمله میکنند و راه دیگری وجود ندارد.
برای ناکار کردن دشمنان گزینههای دیگری مثل بیهوش کردن آنها با ضربهی مشت یا استفاده از شوک الکتریکی نیز وجود دارد. همراهان شما نیز عملا هیچ سودی به حال شما ندارند. حتی اگر چندین بار به یک دشمن شلیک کنند، آن فرد زنده میماند و منتظر شلیک شما برای کشته شدن میماند! هوش مصنوعی دشمنان هم نسبتا خوب است و کمتر دچار باگ میشود.
در بسیاری از قسمتهای بازی برای دستگیری مجرمان، ناچار به مخفی کاری هستید. برای پرت کردن حواس دشمنان میتوانید شی کوچکی را به یک سمت پرت کنید تا یکی از دشمنان به سمتش برود و این بهترین فرصت برای غافلگیر کردن آنها توسط شما خواهد بود. این کار فقط در برخی قسمتهای بازی جواب میدهد و استفاده از این روش در بسیاری از قسمتهای بازی بی معنی است.
در بحث طراحی مراحل شاهد تنوع خوبی بودیم. همچنین به لطف وجود یک اسکنر مخصوص نیروی پلیس، میتون دشمنان را علامت زد و ماموریت را با برنامهریزی بهتری انجام داد تا اینگونه قسمتها کمی از حالت خطی فاصله بگیرد. در بعضی از مکانها میتوان با کمک اسکنر دکمهی هشدار (Alarm) را نیز از فاصلهی دور پیدا کرد. با از کار انداختن زنگ هشدار، از ورود دشمنان بیشتر به محیط جلوگیری خواهید کرد.
تنوع در محیطها را کاملا حس خواهید کرد، چرا که ۱۰ اپیزود بازی در ۱۰ محل کاملا متفاوت به وقع میپیوندند. به عنوان یک پلیس باید همواره به دنبال جمع کردن مدارک مختلف در صحنهی جرم باشید. اسکنری که در اختیار دارید این مشکل را برای شما حل میکند تا با دیدی شبیه به دید بتمن به جستجو در محیط جرم مشغول شوید.
البته انتظار دقتي در حد اسكنر بتمن را نبايد داشته باشيد! اسکنر محل قرار گیری آیتمهایی که باید مورد بررسی قرار گیرند را با یک فلش به شما نشان میدهد. کافی است به سمت آنها بروید تا آیتمها با رنگ سبز به شما نشان داده شود و سپس به آنالیز آن بپردازید. معمولا مراحل با جمعآوری این مدارک کامل میشوند و به نتیجه میرسند. اسکنر حتی به شما امکان شنود از فاصلهی دور و شناسایی مضنونین اصلی را به شما میدهد.
یکی از نکات مهم بازی استفاده از وسیلهی نقلیه است. کنترل اتومبیل به شما سپرده میشود و صحنههای تعقیب و گریز هیجانانگیزی را تجربه خواهید کرد. حتی در بعضی از قسمتهای بازی یک مسیر طولانی را طی خواهید کرد تا قبل از رسیدن به محل مورد نظر، دیالوگها بین شخصیتها ردوبدل شوند. اما این مسئله با وجود اینکه بهتر از یک میانپرده است، باعث کند شدن روند بازی میشود.
با یک بازی جهان باز (Open World) طرف نیستیم و وجود این موضوع در یک بازی خطی منطقی به نظر نمیرسد. کنترل وسیله نقلیه اصلا خوب نيست. درست است که با یک بازی رانندگی و مسابقهای طرف نیستیم، اما برای رانندگی شاهد هیچگونه توجهی از سوی تیم سازنده نبودیم. کنترل وسایل نقلیه در بازی اول شخصی مانندFar Cry را با این بازی مقایسه کنید تا ببینید چقدر کمکاری صورت گرفته است.
از طرفی جزئیات درون کابین اتومبیل اصلا خوب نیست و حتی آینه چیزی را نشان نمیدهد. بافتهای درون کابین چیزی شبیه به فاجعه است. در کل طراحی ضعیف اتومبیلها و کنترلشان، آن هم در حالی که بخش قابل توجهی از بازی را درون آنها سپری کردیم اصلا جالب نبود. علاوه بر اتومبیل بازی شما را به درون یک تانک نیز خواهد کشاند!
این یکی از بخشهای جذاب بازی است که صرفا جهت ادای دین به نام بازی و سری بتلفیلد در یکی از مراحل گنجانده شده است تا بازی در قسمتهای کوتاهی شبیه به یک تیراندازی نظامی به نظر برسد. همچنین در یکی از مراحل سوار بر قایق مشغول جستجو در محیط دریایی منطقهی مورد نظر میشوید که مثل رانندگیهای با مسافت زیاد در برخی مراحل، فقط باعث طولانیتر شدن بازی میشود و لذت چندانی ندارد!
همانطور که اشاره شد در طول بازی XP دریافت میکنید. با دریافت این امتیازات به سطوح (Level) بالاتر خواهید رفت تا امکانات بیشتری در اختیارتان قرار گیرد. در طول هر اپیزود و در هر مکان، جعبهای وجود دارد که با باز کردن آن قادر به شخصیسازی سلاحهای خود را خواهید داشت.
هر چه به Levelهای بالاتر بروید سلاحهای بهتری خواهید داشت. کافی است سلاح سادهی یکی از دشمنان را از زمین بردارید و با ارتقا دادنش، آن را تبدیل به یک سلاح بسیار قدرتمند و دقیق کنید. همچنین ابزاری جهت بالا رفتن از مکانهای بلند و ایجاد زیپلاین برای پایین آمدن از ارتفاعات در اختیار شما قرار دارد که در هر لحظه قادر به استفاده از آنها هستید. گرچه شاید در طول بازی فقط یک بار از آنها استفاده کنید!
گرافیک بازی در بعضی از بخشها رضایت بخش و در برخی ناامید کننده بود. اولین نکتهی مثبتی که بازی را نسبت به نسخههای قبلی سری یک قدم به جلو برده، طراحی چهرهی شخصیتها بود. بافت روی صورت بسیار طبیعی و زنده به نظر میرسد و فقط کمی ایراد به چشمها وارد است. چرا که با نگاه به صورت شخصیتها میتوان تفاوت کیفیت چشمها با بقیهی اجزا را به سرعت متوجه شد. در طرف مقابل بازی هیچ حرف خاصی برای گفتن ندارد! هیچ چیز شبیه به یک بازی نسل هشتمی نیست و تنها میتوان نورپردازی را «خوب» و نه عالی دانست.
انتظار داشتیم حداقل از نظر فنی شاهد پیشرفت همهجانبه نسبت به Battlefield 4 باشیم، اما کاملا ناامید شدیم. افکتها اصلا خوب نیستند و توی ذوق میزنند. بعد از انفجارهای بسیار طبیعی و بزرگ B4، حالا حتی افکت آتش هم در BH مصنوعی به نظر میرسد چه برسد به انفجارها! اکثر بافتها کیفیتی که باید را ندارند و قابل مقایسه با برخی از عناوین روز نیستند. مخصوصا طراحی اتومبیلها که فاجعه است. مناظری که از دور میبینید زیبا اما دست نیافتنی هستند و از پیش رندر شدهاند.
دلیلی هم برای دسترسی به دوردست در یک بازی خطی وجود ندارد، اما نکتهای که باعث تعجب میشود این است که چرا مناظر شهر در شب انقدر مصنوعی و زشت طراحی شدهاند؟ چرا باید بازیی که دو سال بعد از B4 منتشر شده و یک بازی نسل هشتمی است، اینگونه پسرفت داشته باشد و ضعیف ظاهر شود؟ این سوالات را شاید بهتر باشد از EA بپرسیم!
در بازیهای قبلی استودیوی ویزرال و بهخصوص اثر معروف آنها یعنی Dead Space، صداگذاری یکی از نقات قوت بازی به شمار میرفت و کمتر بازیی قدرت رقابت با DS را در این زمینه داشت. حالا آنها BH را ساختهاند و نتیجهی کار اصلا در حد و اندازههای DS به نظر نمیرسد. اشتباه نکنید! صداگذاری بازی بد نیست اما به هیچ وجه با یک شاهکار طرف نیستیم. فقط نمیتوان ایراد خاصی به آن وارد کرد ولی از طرفی هم نمیتوان از آن تعریف و تمجید کرد.
تمام شخصیتهای حاضر در بازی با چهره و صدای خود در بازی حضور دارند و شاهد حضور افراد مستعدی بودیم. عملکرد آنها در ایفای نقششان بسیار خوب بود و اگر بازی را در کنار بسیاری از سریالهای تلویزیونی قرار دهیم، توان رقابت با آنها را در BH خواهیم دید. مگر آن سریالهایی که چند پله از بقیه بالاتر هستند. پس توقع یک شاهکار را در ایفای نقش این شخصیتها نداشته باشید.
دو شخصیت این بازی را دقیقا با همین چهرهها در دو بازی دیگر دیده بودیم. شخصیت کارل (Carl Stoddard) با بازی تراویس ویلینگهام (Travis Willingham) دقیقا همان چهره و صدایی را دارد که شخصیت شین (shane) در بازی infamous Second Son داشت. یا شخصیت تایسون که با شخصیت روی ایرل (Roy Earle) در بازی L.A.Noire با بازی آدام هرینگتون (Adam Harrington) یکسان است.
شاید بهتر بود چهرهی این شخصیتها کمی متفاوت با بازیهای یاد شده باشند تا دیدنشان شخصیتهای دیگری را به یاد مخاطب نیاورد. این در حالی است که دست بازیساز برای تغییرات روی چهره کاملا باز است. اما چهرهی دیگر شخصیتها ناشناستر و جدید به نظر میرسد و این بسیار خوب است. نقش مدوزا بر عهدهی نیکولاس گنزالس (Nicholas Gonzalez) است که انصافا خوب از پس نقش خود برآمده و با توجه به تمرکز بسیار بالای BH بر روی داستان، میتوان از او به عنوان یکی از بهترین شخصیتهای سری در آینده یاد کرد.
Battlefield Hardline یک بازی متفاوت در سری بتلفیلد به شمار میرود که توسط سازندهای بیگانه با ژانر تیراندازی اول شخص ساخته شده است. این بازی کسب یک تجربه برای تیم ویزرال بود و مسلما تجارب اول بی عیب و نقص نیستند و شاید اگر ویزرال این راه را ادامه دهد شاهد نتایج خوبی در آینده باشیم. چیزی که مشخص است این است که این بازی توان رقابت با رقبای بزرگ خود در ژانر تیراندازی اول شخص را ندارد و کمبودهای زیادی دارد.
اگر همانند گذشته دایس بازی را میساخت شاید BH به یکی از بهترین و جدیترین عناوین سال تبدیل میشد و از آن سمت شاهد یک بازی قدرتمند در ژانر دیگر از سوی ویزرال بودیم. سیاست EA در سالهای اخیر در قبال ویزرال، عملا این استودیو را از روزهای اوج خود دور کرده است. ویزرال نمیتواند آنطور که دوست دارد بازی خود را بسازد (همانطور که در نسخهی سوم Dead Space شاهدش بودیم) و حالا وارد یک ماموریت متفاوت و سخت از سوی EA میشود که نتایج خیلی بزرگی به همراه ندارد.
حتی استیو پاپوتسیس مدیر این استودیو هم از آن جدا شده و وضعیت این استودیو برای ساخت بازیهای بعدی نامشخص است. باید دید چه بلایی بر سر ادامهی سری بتلفیلد میآید و آیا ویزرال نقشی در آن خواهد داشت یا خیر؟ آیا باز هم شاهد یک عنوان دزد و پلیس در دل سری بتلفیلد خواهیم بود؟